سفر پیدایش و علم نجوم
به قلم: پیتر و. استونر
عالم نجوم وریاضی
نخستین آیه بخش اول سفر پیدایش این است:" در ابتدا خداوند آسمانها و زمین را آفرید."
من عقیده داشتم که ماده از بین نمیرود اگر چه ما میتوانیم شکل ماده را تغییر دهیم.
ولی شکل دوم باز ماده خواهد بود و مقدارش تغییر نخواهد کرد و عقاید عموم بر آن بود که عالم ماده ، ابتدایی نداشته و انتهایی نخواهد داشت .
یعنی ماده ازلی وابدی است ، و وقتیکه من میخواستم این عقیده را با گفته های سفر پیدایش تطبیق کنم میگفتم اگر دنیا ابتدایی داشته آنرا خدا خلق کرده ، چون این کار به غیر از قدرت خداوندی از نیروی دیگری ساخته نیست.
بعد از کشف نیروی اتم معلوم شد که ماده میتواند تبدیل به نیرو ، و بالعکس نیرو میتواند تبدیل به ماده شود و بدین ترتیب فرضیه خلقت بخوبی قابل قبول میگردید.
علوم تا به حال عمر خیلی از چیزها را حساب کرده
1- عمر زمین2-عمر سنگهای شهابی 3-عمر ماه 4- عمر کهکشان ما 5- عمر دنیا 6- مدت لازم برای ترکیب و تجزیه و مواد محتمله عناصر مختلف و ....
تقریبا عمر همه اینها نزدیک به هم بوده و نزدیک به حدود شش بیلیون سال پیش ، و بدین ترتیب در نظر پاره ای از ستاره شناسان آفرینش جهان شش بیلیون سال پیش صورت گرفته است.
آیه دوم سفر پیدایش که ما در سر کلاس درسی عنوان کرده بودیم مشکلتر از این بود و آن آیه این است: و زمین بی شکل و خالی بود و تاریکی عمیق آنرا فرا گرفته بود.
در سال 1910 فرضیه سحابی مورد قبول همه دانشمندان عصر بود که طبق آن منظومه شمسی به شکل صفحه ای مدور فرض میشد ، در صورتیکه سفر پیدایش زمین و آسمان را بی شکل و یا فاقد یک شکل ظاهری نوشته.
معاد
دیدگاه ادیان الهی و مکتب های مادی درباره آینده انسان و جهان:
الف) تمام ادیان الهى ، آینده جهان و انسان و نتیجه کارها و تلاش او را بسیار روشن وامیدوار کننده و روح بخش مىدانند، قرآن مىگوید : «و أنّ اِلى ربّک المنتَهى» (نجم/42) همانا نهایت و پایان به سوى پروردگارت مىباشد.
انبیا مىگویند:
1- انسان بیهوده آفریده نشده است؛ «أفَحَسِبتم انّما خلقناکم عَبَثا» (ذاریات/56)
2- در آفرینش انسان هدفى بس بزرگ در کار است و آن انتخاب راه حق از میان تمام راهها و بندگى و تسلیم خدا از از میان تمام انواع بندگى ها و تسلیمها است؛ «و ما خَلقتُ الجِنّ و الانس اِلاّ لیعبدون» (مومنون/115)
3- براى آنکه انسان در هدفش موفق شود، تمام امکانات طبیعى را براى او قرار داده و همه چیز را مسخّرش نمودهایم؛ «سَخَّر لکم ما فى الارض» (حج/65)
4- به او بشارت و هشدار دادیم که کار نیک و بد تو در هر شرایط و هر مقدارى که باشد، زیر نظر و مورد حساب قرار مىگیرد؛ «فَمَن یَعمل مِثقالَ ذَرّة خیراً یَرَه و مَن یَعمل مِثقالَ ذَرّة شرّاً یَرَه» (زلزال/7-8)
5 - انسان در گرو عمل خویش است؛ «کلّ نَفسٍ بِما کَسَبت رَهینَة» (مدثر/38)
6- حتّى از گوش، چشم و دل انسان واز شنیدنىها، گفتنىها و فکر کردنىها بازپرسى مىشود؛ «اِنّ السَّمعَ و البَصَر و الفُؤادَ کلّ اولئِکَ کان عنه مَسئولا» (اسراء/36)
7- خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکند؛ «اِنّ اللّه لایُضیعُ أجرَ المحسِنین» (توبه/120)
ب) مکتبهاى مادّى،
آینده جهان و انسان را بنبست، تاریک، فانى و نیستى مىدانند و این دید بسیار خطرناک و یأسآور است.
چگونگی اثبات معاد
امام جواد علیه السلام مىفرماید: خوابیدن و بیدارشدن، بهترین نمونهاى است که مردن و زنده شدن را براى ما قابل درک مىکند. آرى مرگ یک خواب طولانى و شدیدى بیش نیست. بهار و پائیز درختان، نمونه دیگرى از زنده شدن و مردن گیاهان است، در سوره فاطر مىخوانیم: خداست که بادها را مىفرستد تا ابرها را برانگیزد و آنرا به شهرها و مناطق مرده روانه مىکند و پس از باریدن، آن شهر مرده را زنده مىکند، سپس مىفرماید: «کذلِکَ النُّشور» (فاطر/9) یعنى زنده شدن مردگان هم مانند زندهشدن درختان و گیاهان است. در جاى دیگر مىفرماید: «و اَحیَینا بِهِ بَلدَةً مَیّتا کذلِکَ الخُروج» (ق/11) ما به واسطه باران شهر مرده را زنده کردیم، همچنین است خروج شما در قیامت. بنابراین، نمونههاى زنده شدن در آفرینش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل پیش چشم ما مىدرخشد و مسأله زندهشدن مرده (با آن همه عظمت) را براى ما ساده و ممکن جلوه مىدهد. قرآن براى اثبات اینکه زنده شدن مردگان کار محالى نیست، نمونههاى فراوانى را بیان مىکند، از جمله:
«امام» به معناى پیشوا می باشد.
دلایل اثبات این که امامت، یکى از اصول دین است:
1- خداوند در حجّة الوداع، پیامبر را مخاطب قرار داده و مىفرماید: «یا ایّها الرّسول بَلّغ ما اُنزل الیک من ربّک و اِن لم تفعل فما بلّغتَ رسالته و اللّه یعصمک من الناس و اللّه لا یهدى القوم الکافرین» (مائده/67)
اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگات بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنین نکنى، رخدا را انجام ندادهاى (و رسالت تو بىسرانجام است) و بدان که خداوند تو را از خطرات احتمالى حفظ مىکند و خداوند کافران را هدایت نمىکند. معلوم مىشود پیامى را که پیامبر باید برساند درباره موضوعى بسیار مهم است که پیامبرصلى الله علیه وآله از پیامدهاى آن و کارشکنى منافقان هراس دارد و آن مسئله جانشینى رسول خدا مىباشد.
2- در روایات متعدد یکى از امور زیر بنایى و اساسى اسلام، امامت و ولایت معرفى شده است از جمله: امام باقرعلیه السلام مىفرماید: بناى اسلام بر نماز، زکات، حج، روزه و ولایت استوار است. زراره که از شاگردان بزرگوار امام بود، مىپرسد: کدام یک از این امور مهمتر است؟ امام مىفرماید: ولایت از همه مهمتر است و سپس چنین توضیح مىفرماید: زیرا ولایت، کلید سایر مسائل است و والى نقش رهبرى و هدایتِ مردم را به دیگر موارد دارد. علاوه بر اینکه هر یک از نماز و روزه و حج و زکات به خاطر نبود امکانات مالى و بدنى قابل تغییر است، اما مسئله ولایت و رهبرى در هر حال ثابت و بدون تغییر است.
نبوّت
در جهان بینى الهى نیاز انسان به پیامبر، ضرورتى است که قابل تردید نیست. اگر براى آفرینش انسان هدفى وجود دارد و باید انسان به سعادت ابدى برسد، بدون داشتن طرحى کامل و جامع، این هدف عملى نیست و انبیا براى تبیین چنین طرحى آمدهاند. اگر انسان خطاکار است، هشدار دهنده مىخواهد و انبیا همان منذران و هشدار دهندگانند. اگر انسان مسئول است و باید در دادگاه عدل الهى پاسخگو باشد، ضرورى است که بیان کنندهاى هم براى احکام و مسئولیتها وجود داشته باشد و پیامبران الهى براى این امر آمدهاند. اگر لازم است که انسان خود را بسازد، باید الگو و مدل داشته باشد و انبیا الگوى انسان کاملند. اگر انسان باید براى آینده خود فکر کند، باید کسى هم باشد که آینده را براى او تشریح کند. امّا در جهان بینى مادّى که براى هستى راهى و هدفى معیّن نشده و انسان هم بدون طرح و نقشه قبلى ساخته شده و پس از چندى رو به نابودى مىرود، مسألهاى به نام نبوّت مطرح نیست. بنابراین، مسأله نبوّت در متن زندگى ما و در خط اصلى قرار دارد، یعنى رسیدن به هدف انسانى و اسلامى که تنها از یک راه ممکن است؛ راهى بدون شک و سهو، آن هم از منبع وحى و علم بى نهایت الهى که به تمام عوامل سعادت و شقاوت ما آگاهى دارد. اکنون دنیاى علم و صنعت شاهد انواع انحرافات و جنایات افراد و ملّتهایى است که چون در خط انبیا نبودهاند، با اختراعات و اکتشافات خود، جهنّمى ساختهاند که مردم را در آن مىسوزانند. آنان حتّى در کنفرانسها و جلساتى که به نام حمایت از مظلوم برگزار مىکنند از حقّ وتوهاى ظالمانه برخوردارند و با وجود میلیونها شکم گرسنه در جهان بودجههاى میلیاردى صرف مسابقات تسلیحاتى مىکنند و با داشتن انواع وسایل رفاهى باز به مواد مخدّر پناه مىبرند. با مشاهده چنین وضعى تردیدى نیست که انسان به رهبرى معصوم و خطى سالم نیازمند است.
براى روشنتر شدن نیاز انسان به راهنمایى انبیا، چند مثال ذکر مىکنیم:
چرا عدل از اصول است؟
با اینکه خدا صفات زیادى دارد - از قبیل رحمت، حکمت، قدرت، خالقیّت، علم و... - چرا تنها عدل از اصول دین شمرده شده است؟
پاسخ: این انتخاب، هم ریشه تاریخى دارد و همریشه سیاسى.
ریشه تاریخى آن به قرون اولیه اسلام بر مىگردد. آن گاه که گروه کوچکى از مسلمانان - فرقه اشعرى - عادل بودن خدا را لازم نمىدانستند و مىگفتند: هر کارى که خدا خواست و انجام داد همان درست است، گرچه از نظر عقل از کارهایى باشد که مسلّماً قبیح و زشت و ستم محسوب شود! مثلاً مىگفتند: اگر خداوند امیرمؤمنان علىعلیه السلام را به دوزخ و قاتل او - ابن ملجم - را به بهشت ببرد مانعى ندارد. ولى ما این منطق را نمىپذیریم و طبق منطق عقل و آیات قرآن مىگوییم تمام کارهاى خدا حکیمانه است و هرگز کارى که ظلم و قبیح باشد از او سر نمىزند. البتّه خدا بر هر کارى قدرت دارد، امّا کار خلاف حکمت نمىکند؛ چنانکه ما قدرت داریم چشم خود را کور کنیم ولى چنین نمىکنیم چون این عمل، حکیمانه نیست، پس استفاده از قدرت مربوط به آن است که عمل با عدل وحکمت و وعدههاى قبلى هماهنگ باشد. خدایى که وعده داده است مؤمنان را به بهشت و فاسقان را به دوزخ ببرد اکنون اگر خلاف کند، خلف وعده مىشود واین عمل، قبیح است و هرگز خداوند کار زشت نمىکند. ما که مىگوییم: خدا ظلم نمىکند قدرت او را محدود نکردهایم بلکه این حکمت است که موجب مىشود قدرت در جاى مناسب به کار گرفته شود. و امّا ریشه سیاسى آن به دوران بنىامیّه و بنىعبّاس برمىگردد، آنها براى آن که با اعتراضات و شورشهاى مردمى مواجه نشوند، این گونه تبلیغ مىکردند که همه چیز به خواست خداست و کسى حقّ ندارد در برابر اراده خدا حرفى بزند. اگر ما حاکم شدهایم به خواست خدا بوده و کسى حقّ اعتراض ندارد، زیرا آنچه بر جهان حاکم است جبر است و انسان هیچ اختیارى ندارد و این جبر مورد رضایت خداست و چون رضاى خدا در آن است پس هرکارى که او انجام دهد عدل است. در واقع این نظریّه پشتوانه سیاسى خوبى براى بنىامیّه و استمرار حکومت و ریاستشان بود.