ـ مادر: ناهید چرا سرتو جلو بخاری گرفتی؟
ناهید: چون خانم معلم گفته است هروقت بیکار شدی سرتو با یه چیزی گرم کن.
ـ روزی پسری داشت با دستهایش توی خیابانها راه میرفت ناگهان مردی به او رسید و گفت: چرا با دستهایت راه میروی؟
پسر گفت: چون بابام گفته که پامو تو خیابان نزارم.
ادامه مطلب ...