شریعتی مردی که جهان را تازه میخواست!
درههای مه گرفته
و هوس گم شدن…
سرنوشت مردانی است که قدشان از دیوارهای شهر بلندتر است.
مردانی هستند که میتوان آنها را کشت ولی نمیتوان شکستشان داد زیرا برای پیروزی خلق شدهاند، مردانی که حتی در گوشه تاریکترین سیاهچالها و زندانها نیز نمیتوان آزادیشان را سلب کرد زیرا آزادی آنان جایی در عمق چشمانشان معنا دارد، مردانی که نمیگذارند از یاد ببیریم که یک زندگی طولانی ممکن است به اندازه کافی خوب نباشد ولی یک زندگی خوب بدون شک بهقدر کافی طولانی است.دکتر علی شریعتی اسطوره جاودانه چنین مردانی است، مردی که در چنین روزی (29 خرداد 56 ) از رنج عظیم هستی خویش وارهید، رنجی که پرومته را در المپ به زنجیر کشید و عیسی را در اورشلیم بر صلیب کرد، رنجی که همانا مأموریت و رسالت معلمانی است که از خود پلی میسازند بر درة ظلمانی و تاریک جهل تا شاگردانشان از روی آن پل بگذرند و آنگاه که آخرینشان گذشت خود را در ورطه مخوفی که بر آن پل شدهاند رها میسازند تا با آخرین درس خویش به شاگردانشان بیاموزند که آنان نیز باید پلی باشند تا هنوز امیدی برای عبور آنان که به خورشید آن سوی ورطه مینگرند آنان که با هستی و مرگ خویش خورشید را به ما ارزانی میدارند، پس چگونه میتوانند خود از آن بیبهره باشند؟!
امروز هرگز پایان مردی نیست که به ما آموخت چگونه زیستن را پیش از چگونه مردن و دوست داشتن را بالاتر از عشق باید شناخت.
1312: در خانواده اصیل استاد تقی شریعتی در روستای کهک از توابع سبزوار و در حاشیه کویر متولد شد
1319: وارد دبستان ابنیمین در مشهد شد
1325: وارد دبیرستان فردوسی در مشهد شد
1327:از طریق عضویت و شرکت در کانون نشر حقایق اسلام با حقایق اسلام آشنا شد
1328: از طریق شرکت در کانون نشر حقایق به فعالیت در جنبش نوین اسلام میپردازد
1329: به دانشسرای مقدماتی مشهد میرود با گذران یک دوره دو ساله برای معلمی آماده میشود
1331: دوره دانشسرا را به پایان میرساند و به عنوان معلم در روستای احمدآباد شروع به تدریس مینماید
1331: انجمن اسلامی دانشآموزان و دانشجویان را تأسیس میکند
1335: به دانشگاه ادبیات در مشهد وارد میشود و رشته ادبیات فارسی را ادامه میدهد
1335: تأسیس انجمن ادبی و به دفاع از شعر نو میپردازد و در همین سال با همکلاسی خودش ازدواج میکند
1336: به عضویت فعال در نهضت مقاومت ملی درمیآید و در همان سال به علت حمله وحشیانه رژیم پدرش و خودش دستگیر و 8 ماه در زندان قزلقلعه مورد شکنجه قرار میگیرند
1338: از دانشکده ادبیات فارغالتحصیل و برای ادامه تحصیل به فرانسه سفر میکند و به تحصیل در دو رشته تاریخ و جامعهشناسی مذهبی میپردازد و در همان سال به عضویت سازمان آزادیبخش الجزایر درمیآید
1339: به سازمان جوان نهضت ملی ایران میپیوندد
1340: در پاریس به علت فعالیتها در سازمان آزادیبخش الجزایر و شرکت در تظاهرات آزادیخواهانه دستگیر و در زندان سیتة پاریس محبوس میگردد
1343: دریافت دو دکترای تاریخ و جامعهشناسی مذهبی و بازگشت به ایران بعد از 5 سال دوری ولی در مرز ترکیه و ایران بازداشت و به 6 ماه در زندان قزلقلعه تهران محبوس میگردد
1345: به علت نبود استاد به عنوان استادیار در دانشگاه فردوسی مشهد شروع به تدریس مینماید
1350: به علت اعتراض به رژیم از دانشگاه اخراج میگردد
1348: تا 1351 به سخنرانی در حسینیهها میپردازد
1352: توسط ساواک دستگیر و 18 ماه محبوس میگردد و مورد شکنجه قرار میگیرد
1353: کتابهای دکتر توسط شاه ممنوع میگردد
1356: با نام علی مزنیایی موفق به خروج از ایران میشود و به انگلستان سفر میکند در تاریخ 28/2/56 در آخرین نامه خود به فرزندان خود را شهید شاهد میخواند، و سرانجام در روز 29/3/56 به طور مرموزی به شهادت میرسد.