میدیـــا رایــانه

مـرکز ارائـه کلیـه ی خدمـات کامپیوتـری

میدیـــا رایــانه

مـرکز ارائـه کلیـه ی خدمـات کامپیوتـری

معاد( مخصوص داوطلبان گزینش « استخدامی »)

معاد

دیدگاه ادیان الهی و مکتب های مادی درباره آینده انسان و جهان:

الف) تمام ادیان الهى ، آینده جهان و انسان و نتیجه کارها و تلاش او را بسیار روشن وامیدوار کننده و روح بخش مى‏دانند، قرآن مى‏گوید : «و أنّ اِلى ربّک المنتَهى‏» (نجم/42) همانا نهایت و پایان به سوى پروردگارت مى‏باشد.

انبیا مى‏گویند:

 1- انسان بیهوده آفریده نشده است؛ «أفَحَسِبتم انّما خلقناکم عَبَثا» (ذاریات/56)

2- در آفرینش انسان هدفى بس بزرگ در کار است و آن انتخاب راه حق از میان تمام راهها و بندگى و تسلیم خدا از از میان تمام انواع بندگى ها و تسلیم‏ها است؛ «و ما خَلقتُ الجِنّ و الانس اِلاّ لیعبدون» (مومنون/115)

3- براى آنکه انسان در هدفش موفق شود، تمام امکانات طبیعى را براى او قرار داده و همه چیز را مسخّرش نموده‏ایم؛ «سَخَّر لکم ما فى الارض» (حج/65)

4- به او بشارت و هشدار دادیم که کار نیک و بد تو در هر شرایط و هر مقدارى که باشد، زیر نظر و مورد حساب قرار مى‏گیرد؛ «فَمَن یَعمل مِثقالَ ذَرّة خیراً یَرَه و مَن یَعمل مِثقالَ ذَرّة شرّاً یَرَه» (زلزال/7-8)

5 - انسان در گرو عمل خویش است؛ «کلّ نَفسٍ بِما کَسَبت رَهینَة» (مدثر/38)

6- حتّى از گوش، چشم و دل انسان واز شنیدنى‏ها، گفتنى‏ها و فکر کردنى‏ها بازپرسى مى‏شود؛ «اِنّ السَّمعَ و البَصَر و الفُؤادَ کلّ اولئِکَ کان عنه مَسئولا» (اسراء/36)

7- خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمى‏کند؛ «اِنّ اللّه لایُضیعُ أجرَ المحسِنین» (توبه/120)

 ب) مکتب‏هاى مادّى،

 آینده جهان و انسان را بن‏بست، تاریک، فانى و نیستى مى‏دانند و این دید بسیار خطرناک و یأس‏آور است.

چگونگی اثبات معاد

امام جواد علیه السلام مى‏فرماید: خوابیدن و بیدارشدن، بهترین نمونه‏اى است که مردن و زنده شدن را براى ما قابل درک مى‏کند. آرى مرگ یک خواب طولانى و شدیدى بیش نیست. بهار و پائیز درختان، نمونه دیگرى از زنده شدن و مردن گیاهان است، در سوره فاطر مى‏خوانیم: خداست که بادها را مى‏فرستد تا ابرها را برانگیزد و آنرا به شهرها و مناطق مرده روانه مى‏کند و پس از باریدن، آن شهر مرده را زنده مى‏کند، سپس مى‏فرماید: «کذلِکَ النُّشور» (فاطر/9) یعنى زنده شدن مردگان هم مانند زنده‏شدن درختان و گیاهان است. در جاى دیگر مى‏فرماید: «و اَحیَینا بِهِ بَلدَةً مَیّتا کذلِکَ الخُروج» (ق/11) ما به واسطه باران شهر مرده را زنده کردیم، همچنین است خروج شما در قیامت. بنابراین، نمونه‏هاى زنده شدن در آفرینش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل پیش چشم ما مى‏درخشد و مسأله زنده‏شدن مرده (با آن همه عظمت) را براى ما ساده و ممکن جلوه مى‏دهد. قرآن براى اثبات اینکه زنده شدن مردگان کار محالى نیست، نمونه‏هاى فراوانى را بیان مى‏کند، از جمله:


 الف) شخصى استخوان پوسیده‏اى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت) به رسول خداصلى الله علیه وآله گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟خداوند به پیامبرش مى‏فرماید: «قل یُحیِیهَا الّذى أنشَأها اوّلَ مَرّة» (یس/78-79) به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده، بعد از متلاشى شدن هم مى‏تواند دوباره آن را خلق کند.

ب) حضرت عُزیر علیه السلام در سفرى از کنار آبادى خراب شده‏اى عبور مى‏کرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مى‏کند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا مانده‏اى؟ آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز. خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى، به الاغى که سوارش بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده و پوسیده و متلاشى شده، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است، حالا براى اینکه زنده‏شدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوان‏هاى پوسیده الاغ کن که در جلو چشم تو آنرا از زمین بلند و گوشت و پوست و روح را به او بر مى‏گردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد. آن حضرت زمانى که هم زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صدساله را دید گفت: مى‏دانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد. (بقره/259)

ج) حضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مى‏گذشت، لاشه‏اى را دید که گوشه‏اى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّه‏اى از آن را یک نوع حیوانى مى‏خورد، همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مى‏کنى؟ (در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است)خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى؟ گفت: چرا ولى با مشاهده عینى، آرامش دل پیدا مى‏کنم. آرى، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مى‏کند، ولى تجربه و مشاهده دل را آرامش مى‏بخشد. خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاى چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار مى‏گیرد و به شکل پرنده اوّل ساخته مى‏شود. حضرت ابراهیم علیه السلام خروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرنده‏ها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهى بود، بهم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند. (بقره/260)

چرا باید معاد وجود داشته باشد؟

دلیل اوّل عدل خدا

 در قرآن آیات فراوانى به چشم مى‏خورد که از عقل‏ها و وجدان‏ها سؤال مى‏کند که آیا خوبان وبدان با هم مساوى هستند و هیچ تفاوتى نخواهند داشت؟«أفَمَن کان مؤمِناً کمَن کانَ فاسِقاً لایَستَوون» (سجده/18) آیا مؤمن و فاسق یکسانند؟! هرگز چنین نیست.

 دلیل دوّم حکمت خدا

اگر قیامتى نباشد اصل آفرینش انسان و جهان لغو و بیهوده و خلاف حکمت الهى است. اگر معاد نباشد کار خدا به مراتب از این نوع پذیرایى و سفره‏چینى بیهوده‏تر است، زیرا خداوند نیز سفره‏اى به اندازه جهان هستى پیش روى انسان گسترده است، سفره‏اى نو وابتکارى که اختراع‏کننده آن خوداوست؛ «بَدِیعُ السّمواتِ و الاَرض» (انعام/101) سفره‏اى بس نیکو و زیبا؛ «ألّذى أحسَنَ کلّ شَى خَلقه» (سجده/7) سفره‏اى حساب شده و با اندازه‏گیرى دقیق؛ «و کلّ شَى عنده بِمقدار» (رعد/8) سفره‏اى بر اساس لطف و رحمت خداوند؛ «کَتَبَ على نَفسِه الرّحمَة» (انعام/12) او لطف و رحمت را بر خود حتمى نموده است. سفره‏اى پر از انواع نعمت‏ها؛ «خَلَقَ لَکم ما فِى الاَرضِ جَمعیا» (بقره/29) آن هم نعمت‏هاى دل پسند و لذیذ؛ «وَ رَزَقناهُم مِنَ الطّیّبات» (اسراء/70) سفره‏اى زیر سقف و ستارگانى زیبا؛ «اِنّا زَیّنَا السّماءَ الدّنیا بِزِینَةٍ الکَواکِب» (صافات/6) سفره‏اى با کارگردانان بسیار که مسئول تقسیم و تدبیر هستند؛ «فَالمقَسّماتِ اَمرا» (ذاریات/4) ، «فَالمُدبّراتِ اَمرا» (نازعات/5) سفره‏اى همراه با پزشکى دلسوز. حضرت على‏علیه السلام فرمود: رسول خداصلى الله علیه وآله پزشکى بود که چنان علاقه و سوزى نسبت به مردم داشت که خودش مى‏گشت و مریضان را پیدا مى‏کرد و آنها را مداوا مى‏فرمود. (نهج البلاغه/خطبه108) آیا مى‏توان قبول کرد که خداى حکیم چنین سفره‏اى با آن همه ویژگى‏ها براى نسل بشر گسترانیده باشد، ولى مردم بدون مراعات برنامه‏هاى آن، گروهى ظالم و در رفاه و آزاد و گروه دیگرى در بند و فقیر و مظلوم باشند و پس از چند روزى همه مرده و بساط سفره بر چیده شود و همه چیز خاتمه پیدا نماید؟ آیا این کار از چنان حکیمى انتظار مى‏رود؟!خدایا! تو از هرگونه کار بیهود و عیبى پاک و منزّه هستى، هرگز این آفرینش را پوچ و باطل نیافریدى. «رَبّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلا سُبحانَک» (آل عمران/191)

ما قدرت و علم خدا را از روزنه دید خود نگاه مى‏کنیم و چون خود ما محدود هستیم، نمى‏توانیم بى‏نهایت را تصوّر کنیم، در سرتاسر داستان‏هاى قرآن این حقیقت به چشم مى‏خورد که خداوند مى‏خواهد فکر ما را از انحصار این چهار چوب مادّى بیرون کند و لذا اگر مى‏گوید: ما به زن بى‏شوهرى به نام مریم نوزاد دادیم. (مریم/20)

اگر مى‏گوید: ما به نوزاد در گهواره قدرت سخن گفتن دادیم . (مریم/30)

اگر مى‏گوید: ما توسّط پرندگانى به نام ابابیل، فیل‏سواران را نابود کردیم. (فیل/4)

اگر مى‏گوید: با زدن یک عصا، دوازده چشمه آب از سنگها بیرون آوردیم. (بقره/6)

اگر مى‏گوید: ما با نَفَس حضرت عیسى علیه السلام مردگان را زنده کردیم . (مائده/110)

اگر مى‏گوید: ما به زکریاى پیرمرد و همسر نازاى او فرزندى به نام یحیى دادیم. (هود/72)

واگر مى‏گوید: ما موسى را در دامن خودِ فرعون تربیت کردیم. (قصص/9)

و صدها نمونه دیگر، همه و همه به خاطر آن است که چشم‏انداز فکر انسان از چهارچوب آنچه با او در شبانه روز مأنوس شده وسیع‏تر گردد و کمى هم به ماوراى طبیعت بیندیشد، چنانکه سفارش به تلاوت قرآن براى تذکّر و مرور این قبیل خاطرات است.

نقش ایمان به معاد :

1- در زندگی انسان :

 تشویق و تهدید (حتّى اگر به مقدار کم باشد) در حرکت انسان نقش مهمى دارد، تا چه رسد به اینکه تشویق کننده و یا غضب کننده خداوند متعال و نوع تشویق و تهدید دوزخ و بهشت جاودانه باشد.

 کسى که مى‏داند این خانه حساب دارد، بازرس دارد، دادگاه و زندان و شکنجه دارد و ریز و درشت کارش زیر نظر و مورد حساب قرار مى‏گیرد و تمام سختى‏ها و راحتى‏ها بازتاب عملکرد خود اوست، قهراً نمى‏تواند یک انسان بى‏تفاوت و هرزه کار و متجاوز باشد، و کسى که مى‏داند مقدار کمى از کارش هم بى‏حساب نمى‏ماند، نمى‏تواند دلگرم نباشد و سعی می کند چنان زندگی کند که از نعمت های آخرت بی بهره نباشد.

2-  در مسائل اقتصادى:

 قرآن به کسانى که داد و ستد دارند مى‏فرماید: واى برکم فروشان، آیا این کم‏فرشان نمى‏دانند که براى روزى بسیار بزرگ مبعوث خواهند شد؟ و در دادگاه عدل الهى باید پاسخ آن همه کم فروشى را بدهند؟در اینجا قرآن با یادآورى قیامت جلو کم فروشان را مى‏گیرد، البتّه این نمونه‏اى از نقش معاد بود و گرنه ایمان به معاد در تمام مسائل اقتصادى اعمّ از تولید، توزیع، مصرف، مدیریّت، بازرگانى و تجارت و هر نوع فعّالیّت دیگر نقش مهمّى دارد، به خصوص در مسأله ولخرجى و اسراف.

3-  در مسائل نظامى:

گروهى از بنى‏اسرائیل نزد یکى از پیامبران خود آمده و گفتند: ما بنا داریم در راه خدا با متجاوز ستمگر بجنگیم، لیکن نیاز به یک فرمانده لایق داریم، پیامبر فرمود: من فکر نمى‏کنم که شما مرد جنگ باشید، آنان گفتند: با این همه ستمى که از متجاوز مى‏کشیم حتماً آماده جنگ در راه خدا هستیم. پیامبر گفت: خداوند طالوت را که فردى شایسته و نیرومند و آشنا به مسائل رزمى است، به عنوان فرمانده شما معرّفى مى‏کند. آنگاه مردم در برابر این وعده و فرمان پیامبر، به چند دسته تقسیم شدند: گروهى از داوطلبان جبهه و جنگ بعد از شعارهاى زیاد همین که فرمان جنگ صادر شد در همان مرحله‏ى اوّل نافرمانى کرده و فرار نمودند. گروهى دیگر فقر مالى فرمانده را بهانه قرار داده و از رفتن به جبهه سرباز زدند. گروه دیگر با اینکه قول داده بودند که در آزمایشى که خداوند از آنها مى‏گیرد استقامت کنند، امّا بى‏صبرى کرده و مردود شدند. گروه دیگرى گرچه به هنگام صدور فرمان جنگ نترسیدند، امّا همین که لشکر قدرتمند دشمن را دیدند خود را باخته و گفتند: ما امروز طاقت مبارزه نداریم. تنها یک دسته کوچکى که ایمان به معاد داشتند با شعار:«کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَة غَلَبت فِئَةً کثیرةً باِذنِ اللّه» (بقره/249) یعنى چه بسا گروه کمى که بر گروه زیاد به اذن خدا پیروز مى‏شوند، به دشمن حمله کرده ودشمن را از پاى در آوردند. در این ماجرا (که به نام داستان طالوت و جالوت در سوره بقره آیات 249 تا 251 مطرح شده)، رمز پیروزى و پایدارى در جبهه و جنگ را ایمان به معاد دانسته است، زیرا مى‏فرماید: «قَالَ الَّذِینَ یَظنُّونَ أنّهُم مُلاقوا اللّه» (بقره/244-251) یعنى کسانى که ایمان به ملاقات خدا و روز قیامت داشتند گفتند: پیروزى مربوط به جمعیّت زیاد یا کم نیست، باید به دشمن حمله کنیم و به وظیفه الهى خود عمل کنیم که خداوند با صابران است.

 4-  در برخورد با طاغوتیان:

 فرعون براى اینکه آبروى حضرت موسى را بریزد از همه شهرها ساحران را دعوت کرد تا با سحر و جادویشان معجزه حضرت موسى را خنثى نمایند، این ساحرانى که تا آن موقع ایمان به معاد نداشتند، همه چشم به یک سکّه دربار فرعون داشتند و حتّى آن روح گدایى خود را به زبان هم آورده و به فرعون گفتند: «أئنّ لنا لأجراً» (اعراف/113و شعرا/41) آیا اگر ما آبروى موسى را بریزیم پول و مزدى به ما مى‏دهى؟ که با پاسخ مثبت فرعون شروع به کار نمودند و هر چه در توان داشتند انجام دادند و سپس حضرت موسى عصاى خود را انداخت و اژدها شد و تمام بافته‏هاى آنان را نابود کرد. ساحران که فهمیدند معجزه و کار موسى از سحر و نوع کارهاى محدود خودشان خارج بوده و کارى صددرصد الهى است، در حضور فرعون به موسى‏علیه السلام گرویده و به او ایمان آوردند. فرعون که خشمناک شده بود همه را تهدید کرد و گفت: آیا قبل از اجازه من ایمان مى‏آورید؟! من دست و پاى شما را به عکس یکدیگر قطع مى‏کنم و به شاخه‏ها و تنه‏هاى درخت خرما آویزانتان مى‏کنم. امّا آنان که تا ساعتى قبل ایمان نداشتند و چشم به جایزه‏هاى فرعونى داشتند، اکنون به خاطر ایمان به خدا و معاد، در برابر فرعون ایستاده و با کمال آرامش به او گفتند: «اِنّما تَقضى هَذهِ الحَیاة الدُّنیا» (طه/7) هر کارى مى‏خواهى انجام بده، زیرا زور و ستم تو بیش این دنیا نیست، و«قالوا لاضَیرَ إنّا الى رَبّنا مُنقلِبون» (شعرا/50) کشتن ما مهم نیست که ما به سوى خداى خود بازمى‏گردیم. راستى ایمان به معاد چه غوغایى در روح این افراد بوجود آورد، دنیا وفرعون وسکّه‏ها و پاداشهایى را که تا چند لحظه پیش براى آنها مهم‏ترین مسئله جلوه مى‏کرد، یکسره به هیچ مى‏انگارند و به ریش فرعون مى‏خندند وزور و قدرت او را محدود و ناچیز مى‏دانند.

5- در توجّه به محرومان :

 «عقیل» که پیرمرد عیالوارى بود، خدمت برادر خود امیرالمؤمنین حضرت على‏علیه السلام رسید و درخواست کرد تا از بیت‏المال به سبب خویشاوندى خود سهمیه بیشترى به او بدهد. امام آهنى را داغ کرد و نزدیک دست عقیل آورد، عقیل از ترس دست خود را مى‏کشد امام مى‏فرماید: اگر تو از این آتش ساده دنیا مى‏ترسى، من از عذاب و قهر ابدى خدا مى‏ترسم. (نهج البلاغه/کلام215)

انگیزه‏هاى انکار معاد

1- گریز از مسئولیّت :

 قرآن مى‏فرماید: «یُریدُ الانسانَ لِیَفجُرَ اَمامَه یَسئَلُ أیّانَ یَومُ القیامَة» (قیامت/5) انسان مى‏خواهد براى فساد و عیّاشى راه‏هاى جلو خویش را باز ، لذا منکر قیامت شده و مى‏گوید: قیامتى نیست، تا بتواند هر کارى مى‏خواهد انجام دهد. گاهى انسان مى‏خواهد از درخت یا زمینى در بیابان استفاده کند، وجدان اخلاقى و روح تقوا به او مى‏گوید: این کار را نکن که صاحبش راضى نیست. او براى اینکه سر وجدان خود کلاهى بگذارد و راه را براى استفاده خود باز کند. مى‏گوید: این زمین و درختان که مالک ندارند. آرى، انسان چنان قدرت توجیه دارد که گاهى خود او هم ناخودآگاه آن را باور مى‏کند. ما این انگیزه‏ها را که ریشه روانى دارد، به عنوان «گریز از مسئولیّت» نام مى‏نهیم.

 2- عدم ایمان به قدرت و علم خدا :

در آیات متعدّد قرآن مى‏خوانیم که مخالفان و منکران معاد هیچ دلیل و برهان علمى براى انکار قیامت ندارند، بلکه تنها زنده شدن را بعید مى‏دانند که ما نمونه‏هاى آن را در اینجا بیان مى‏کنیم: * «و ما لَهم بِذلِک مِن عِلمٍ اِنْ هُم اِلاّ یَظنُّون» (جاثیه/24) کسانى که منکر معاد هستند هیچ گونه دلیل علمى ندارند، تنها با خیال و گمان حرف‏هایى مى‏زنند. * «زَعَم الّذینَ کَفروا أن لَن یُبعَثوا» (تغابن/7) کفّار گمان مى‏کنند که بعد از مرگ دیگر زنده نمى‏شوند. آرى، دلیل انکار معاد همان است که انسان ایمان به قدرت خداوند ندارد، لذا قرآن براى مخالفان نمونه‏هایى از قدرت الهى را نقل مى‏کند و مى‏فرماید: همان قدرتى که تو را ساخت مى‏تواند متلاشى کرده و دوباره از نو بسازد و ناگفته پیداست که متلاشى و بهم پیوستن از اصل آفریدن آسان‏تر است (گر چه براى خدا هیچ کارى، مشکل نیست).

3- آگاهى نداشتن به زمان قیامت :

بهانه دیگر مخالفان معاد این است که زمان قیامت چه وقت است؟در قرآن مى‏خوانیم که پس از شنیدن جواب‏هایى از رسول خداصلى الله علیه وآله به جاى قبول کردن با تعجّب و مسخره سر خود را تکان داده و مى‏گفتند: «و یَقولون مَتى‏ هو» (اسراء/51) قیامت چه وقت است؟ غافل از آنکه زمان وقوع قیامت را جز خدا کسى نمى‏داند، ولى ندانستن تاریخ هرگز دلیل انکار نیست. آیا اگر کسى ساعت مردن خود را نداند باید اصل مردن را انکار کند؟

4- مرگ، پایان قدرت خدا و نیستى :

 منکران معاد مى‏گویند: مردن، یعنى تمام شدن قدرت خدا و پیروزى عوامل مرگ بر اراده خدا، در حالى که مردن نیز از مقدّرات الهى و تحت اراده و قدرت خداوند است. قرآن مى‏فرماید: «نَحن قَدّرنا بَینکُم الموتَ و ما نَحنُ بِمَسبوقِین» (واقعه/60) ما خودمان مرگ را در میان شما مقدّر نمودیم و هیچ عاملى در هستى بر ما پیروز نشده و سبقت نمى‏گیرد. آنان مى‏گویند: مردن، یعنى نیستى و فانى شدن! غافل از آنکه نیستى که آفریدن نمى‏خواهد. چنانکه در قرآن مى‏خوانیم: «خَلَق الموتَ و الحَیاة» (ملک/2) خداوند هم مردن و هم زندگى و حیات را آفرید. بنابراین مرگ نیستى نیست، بلکه انتقال از منزلى به منزل دیگر است. جالب اینکه قرآن از مردن، 14 مرتبه با واژه «تَوفىّ» که به معناى تحویل گرفتن است نام مى‏برد، یعنى با مردن، شما نابود نمى‏شوید بلکه ما داده خود را بدون کم و کاست پس گرفته و موقّتاً تحویل مأموران خودمان مى‏دهیم. رسول خداصلى الله علیه وآله نیز فرمودند: گمان نبرید که با مرگ نابود مى‏شوید، بلکه از خانه‏اى به خانه دیگر کوچ مى‏نمایید.

آثار یاد موت و معاد :

امام صادق علیه السلام در نقش و ارزش یاد مرگ و معاد چنین مى‏فرماید:

 * «ذِکرُ المَوتِ یُمیت الشَهَوات» یاد مرگ شهوت‏ها رااز بین مى‏برد.

 * «وَ یَقلَع مَنابِت الغَفلةَ» ریشه‏هاى غفلت را یکسره بر مى‏کند.

 * «وَ یُقَوّى القَلب بمَواعدِ اللّه» دل انسان را با وعده‏هاى الهى محکم مى‏کند.

 * «وَ یُرَقّ الطَبع» روحیه انسان را از قساوت به لطافت سوق مى‏دهد.

 * «وَ یُکسر اعلامَ الهَوى» نشانه‏ها وعلامت‏هاى هوسها را مى‏شکند.

 * «وَ یُطفى‏ء نارَ الحِرص و یُحَقّر الدّنیا» آتش حرص را خاموش و دنیا را در جلو چشم انسان کوچک مى‏کند. سپس امام صادق علیه السلام درباره معناى این کلام رسول خداصلى الله علیه وآله که فرمود: یک ساعت فکر کردن از عبادت یک سال بهتر است، مى‏فرماید: فکر درباره آینده خود و بازپرسى‏ها و حساب‏ها و دادگاه عدل الهى و آمادگى براى پاسخ است. (بحارالانوار/ج6 ص133) در روایات مى‏خوانیم: زیرک‏ترین افراد کسانى هستند که بیشتر یاد مرگ هستند. (بحارالانوار/ج6 ص135) پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند: «اِنّ هذهِ القلوب تَصدَءُ کما یَصدءُ الحَدید. قیل: فما جلائها؟ قال: ذِکرُ الموتِ و تلاوةُ القُرآن» (نهج الفصاحه/حدیث934) همانا این دلها همانند آهن زنگ مى‏زند، پرسیدند جلا و صیقل آن با چیست؟ فرمود: با یاد مرگ و تلاوت قرآن. در جمله دیگرى از آن حضرت مى‏خوانیم: «اَکثِروا ذِکرَ المَوت» زیاد یاد مرگ باشید که داراى چهار اثر است:

 1- گناهان شما را پاک مى‏کند. «فانّه یُمحّض الذّنوب»

2- علاقه مفرط شما را به دنیا کم مى‏کند. «و یُزَهّد فِى الدّنیا»

3- هرگاه در حال غنى وبى‏نیازى یاد مرگ کنید، جلو مستى‏ها و طغیان‏هایى که از سرمایه وثروت برمى‏خیزد را مى‏گیرد. «فاِنْ ذَکرتُموه عند الغِنى‏ هَدَمه»

4- هر گاه در حال تندرستى و فقر انسان یاد مرگ افتد و فکر این باشد که چگونه باید در دادگاه عدل‏الهى پاسخ درآمد ومصرف، وپاسخ محرومان جامعه را بدهد، قهراً به همان مقدارِ کم راضى وخشنود مى‏شود. «واِن ذَکَرتُموه عند الفَقر اَرضاکم بِعَیشکم» (نهج الفصاحه/حدیث444) زیرا مى‏بیند اگر مالى ندارد مسئولیتش هم کمتر است. حضرت على‏علیه السلام با یادآورى تاریخ پیشینیان که چگونه مرگ آنها را ربوده، مردم را تربیت مى‏کند و فریاد مى‏زند: «أینَ العَمالِقَة واَبناءُ العَمالقة» کجا هستند پادشاهان یمن و حجاز که ریشه آنها نیز به باد رفته است؟«أینَ کَسرى و قِیصَر» کجایند شاهان ایران و روم؟«أینَ الجَبابِرة واَبناءُ الجَبابِرَة» کجایند ستمگران و دودمانشان؟«أینَ مَن حَصّنَ واَکّد وزخرف» (نهج البلاغه/خطبه181) کجا هستند کسانى که دژها ساختند و محکم‏کارى‏ها کردند و با طلا و غیره زینت کردند؟«أینَ مَن کان مِنکم اَطوَلَ اَعماراًو اَعظمَ آثاراً» کجا هستند کسانى که عمرشان از شما بیشتر و آثارشان از شما بزرگ‏تر بود؟ (غررالحکم)

 مرگ از دیدگاه معصومین‏علیهم السلام :

 در کلمات پیشوایان معصوم براى مرگ تعبیرات جالبى بکار برده شده که ما گوشه‏اى از آنرا در اینجا بیان مى‏کنیم : پیامبر گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله مى‏فرماید: خروج افراد مؤمن از دنیا همچون بیرون آمدن طفل از شکم مادر است که از تاریکى‏ها و تنگى‏ها و فشارها به فضاى روشن و بزرگ وارد مى‏شود. (نهج الفصاحه/حدیث2645) از امام حسن‏علیه السلام سؤال شد که مرگ چیست؟ فرمود: مرگ بهترین شادى‏هایى است که بر مؤمن وارد مى‏شود. امام حسین علیه السلام مى‏فرماید: مرگ پلى است که شمارا از دردسرهاى دنیا به رفاه و لطف خدا مى‏رساند، همان گونه که براى دشمنان خدا انتقال از کاخ به زندان است. امام سجادعلیه السلام مى‏فرماید: مرگ براى افراد با ایمان همچون بیرون آوردن لباس کثیف و سپس پوشیدن بهترین لباس‏هاى خوشبو و ارزشمند وآزاد شدن از قید و بندهاى سنگین است. سپس امام سخنان خود را چنین ادامه مى‏دهد: همین مرگ، براى افراد کافر مانند کندن لباسهاى فاخر و پوشیدن لباسهاى آلوده و خشن و خروج از منزل‏هاى دل‏نشین و حرکت به منزل‏هاى وحشتناک است. امام باقرعلیه السلام مى‏فرماید: مرگ همان خوابى است که هر شب به سراغ شما مى‏آید، لیکن مدّتش طولانى است. البتّه نظر مبارک امام مسأله مرگ و برزخ است. امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: مردن براى مؤمن همچون بو کردن بهترین بوییدنى‏ها است و براى کافر همچون نیش عقرب‏ها و افعى‏ها است.

چرا از مرگ مى‏ترسیم؟

ترس مى‏تواند ریشه‏هاى گوناگونى داشته باشد، که با بیان یک مثال، موارد آن را بیان مى‏کنیم: در دیدگاه اسلام دنیا محل عبور است و انسان عابر و اموال دنیا وسیله مى‏باشد، و ترس از مرگ همانند ترس یک راننده در شرایط مختلف است:

 1- گاهى راننده مى‏ترسد، چون مى‏بیند ماشین او در آستانه سقوط و رو به نابود شدن است. افرادى که ایمان به معاد ندارند و مردن را نیست شدن مى‏دانند، باید از مرگ هم بترسند چون مرگ در چشم آنها یک نوع سقوط و نابودى است.

 2- گاهى راننده‏اى که ماشین خود را با خون دل تهیه کرده و علاقه زیادى به آن دارد، مى‏ترسد که مبادا کسى وسیله او را بگیرد و از تصوّر جدایى آن رنج مى‏برد و خیال مى‏کند بهتر از این ماشین چیز دیگرى نیست. کسانى که علاقه زیادى به دنیا دارند، جدایى آنها از دنیا بزرگ‏ترین شکنجه است، ولى اگر انسان در دنیا زاهد باشد و نسبت به آن دلبستگى و وابستگى نداشته باشد، مردن و جدا شدن از آن براى او آسان و راحت وبدون ترس است. شخصى از امام حسن‏علیه السلام کرد امام جواب داد: «اِنّکم اَخرَبتُم آخرتَکُم و عَمّرتُم دُنیاکم فَأنتم تَکرَهونَ النَّقلَة مِنَ العُمرانِ الىَ الخَراب» (بحارالانوار/ج6 ص129) شما تمام کوشش خود را صرف آبادى دنیاى خود کرده‏اید و براى آخرت کار نیکى انجام نداده‏اید و به همین خاطر از مرگ مى‏ترسید که از جاى آباد به جاى خراب منتقل مى‏شوید.

حسن عاقبت و سوء عاقبت:

 یکى از بحث‏هایى که سزاوار است مورد بررسى قرار گیرد، «مسأله حسن عاقبت و سوء عاقبت» است که چون در منابع اسلامى در این باره توجّه خاصّى شده است حضرت على علیه السلام فرمود: حقیقت سعادت این است که کار انسان به سعادت پایان پذیرد و حقیقت شقاوت و بدبختى به آن است که پایان کار انسان شقاوت و بدبختى باشد. لذا همواره اولیاى خدا از عاقبت و سرانجام خود ترس داشته و از خداوند سعادت و حسن عاقبت را درخواست مى‏کردند. حدود سى سال قبل از شهادت حضرت على علیه السلام که رسول خدا صلى الله علیه وآله مشغول خطبه درباره اهمیّت ماه رمضان بودند، خبر شهادت على علیه السلام را اعلام فرمودند، لیکن حضرت على علیه السلام به جاى اینکه بپرسد قاتل کیست؟ هدفش چیست؟ چگونه و چرا و چه وقت شهید مى‏شوم؟ پرسید: یا رسول اللّه! آیا لحظه مرگ و شهادت، در ایمان و دین ثابت قدم و در سلامتى فکرى و ایمانى خواهم بود؟ رسول خداصلى الله علیه وآله بشارت داد: بله، آن هنگام در سلامتى از ایمان خواهى بود. (المراقبات/خطبه شعبانیه) از الطاف خدا نسبت به مؤمنان این است که در لحظه مرگ - که به فرموده امام صادق علیه السلام شیطان از هر سو براى ایجاد شکّ و گرفتن ایمان مؤمنان تلاش مى‏کند. (نورالثقلین/ج2 ص540) - آنان را در دیندارى پایدار و ثابت قدم نگاه مى‏دارد. چنانکه قرآن مى‏فرماید: «یُثَبّتُ اللّه الّذینَ آمَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ فِى الحَیاةِ الدّنیا و فِى الآخِرَة» (ابراهیم/27)

عوامل بدعاقبتى انسان:

 با دقّت و جستجو در وضع افراد بد عاقبت مى‏توان علّت شقاوت و بدعاقبتى آنان را پیدا کرد :

 1- تکبّر

2- حبّ دنیا

3- گناه     

 4- عمیق نبودن باورها و اعتقادات.

 

وجود عالم برزخ:

 قرآن در این باره مى‏فرماید: «وَمِن وَرائِهِم بَرزَخٌ اِلى یَومِ یُبعَثُونَ» (مومنون/100) و از پى‏آنان تا روزى که مبعوث شوند، فاصله‏اى (برزخ) است. مراد از عالم برزخ، عالم قبر است، عالمى که انسان در آن یک نوع زندگى خاصّى تا قیامت دارد.

از چه مى‏پرسند؟

 امام زین العابدین علیه السلام در هر جمعه که در مسجدالنبى مردم را موعظه مى‏فرمود، ضمن بیاناتشان مواردى را که انسان در قبر مورد سؤال قرار مى‏گیرد برشمرده و به مردم هشدار مى‏دادند. از جمله: 1- اوّلین سؤال آن دو فرشته «نکیر و منکر» این است که آیا خدا را پرستش مى‏کردى یا مشرک بودى؟2- از پیامبرصلى الله علیه وآله و مکتب و دین و کتاب سؤال مى‏کنند. 3- از رهبرى و ولایت مى‏پرسند که کدام رهبر (حق یا باطل) را تقویت و یا تضعیف مى‏کردى؟4- از عمر مى‏پرسند که در چه راهى صرف کردى؟5 - از مال و درآمدها مى‏پرسند که از چه راهى بدست آوردى و در چه راهى مصرف نمودى؟

حسابگر کیست؟

 امّا در اینکه چه کس و یا چه کسانى در قیامت انسان را مورد محاسبه قرار مى‏دهند و اعمال او را بررسى مى‏نمایند؟ با توجّه به آیات وروایات مى‏گوییم:

الف: خداوند:

 در قیامت حسابگر خداوند است، خداى عالم و عادل و عزیز که به احدى ظلم نمى‏کند و حساب او از هر حسابگر دیگرى کفایت مى‏کند. «و کَفى‏ بِنا حاسِبِینَ» (انبیا/47)

ب: رهبران امّت:

 امام صادق علیه السلام فرمود: در روز قیامت خداوند متعال حساب شیعیان ما را به خودما واگذار مى‏کند.

ج: وجدان انسان:

یکى دیگر از محسابه‏گران در قیامت، وجدان انسان است، چنانکه قرآن مى‏فرماید: «کَفى‏ بِنَفسِکَ الیَومَ عَلیکَ حَسیباً» (اسراء/14) امروز وجدان شمابراى حسابگرى خودتان کافى است.

شهادت و گواهى شاهدان :

یکى از مسائل مهم در قیامت وجود گواهان مختلف و متعدّد است، چنانکه قرآن مى‏فرماید: «یَومَ یَقومُ الاَشهادُ» روزى که تمام شاهدان برپا مى‏خیزند. گرچه خداوند نیازى به هیچ شاهدى ندارد، ولى انسان داراى چنان خصلتى است که هر چه حضور ناظران و شاهدان را بیشتر احساس کند، در تربیت و تقواى او مهم‏تر و مؤثّرتر است. براى نمونه به داستان زیر توجّه کنید: روزى جناب «عقیل»، برادر بزرگتر حضرت على‏علیه السلام خدمت حضرت رسید و تقاضاى سهم بیشترى از بیت‏المال را نمود، حضرت دست او را گرفت و به نماز جمعه برد و آن جمعیّت انبوه را به عقیل نشان داد و سپس فرمود: از بیت‏المال سهم بیشترى دادن به تو، یعنى دزدیدن از حقّ همه این مردم! عقیل با نگاهى به آن جمعیّت، از درخواست خود پشیمان شد و برگشت. آرى، حضور و نظارت مردم و تعداد گواهان و شاهدان هر چه بیشتر باشد، احساس شرمندگى انسان زیادتر مى‏شود و قهراً همّت بیشترى براى کنترل خود نشان مى‏دهد، چون گاهى ممکن است انسان در تنهایى کارى را انجام دهد که در جمع و حضور شاهدان به هیچ وجه حاضر به مطرح کردن آن نیز نباشد.

شاهدان در قیامت:

:از آیات و روایات استفاده مى‏شود که در صحنه قیامت و در دادگاه عدل الهى، حضور شاهدان قطعى و حتمى است، امّا این شاهدان چه کسانى هستند؟ در این مبحث با توجه به آیات قرآن اشاره‏اى به آنها مى‏کنیم.

1- خداوند

درقرآن مى‏خوانیم: «اِنَّ اللّهَ عَلى‏ کُلِ‏ّ شَى‏ءٍ شَهیِدٍ» (حج/17) همانا خداوند بر همه چیز گواه است.

2- انبیا

 یکى از گواهان دیگر در قیامت، پیامبران بزرگوار هستند. قرآن مى‏فرماید: «وَجِئنا بِکَ عَلى‏ هولاءِ شَهِیداً» (نساء/41) ما تو را در قیامت در حالى که شاهد و گواه مردم هستى، حاضر مى‏کنیم.

3- امامان معصوم‏علیهم السلام

 در قرآن مى‏خوانیم: «وَ کَذلِکَ جَعَلناکُم اُمَّةً وَسَطاً لِتَکونوا شُهداءَ عَلَى النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُم شَهِیداً» (بقره/143) و بدین گونه ما شما را یک امّت معتدل و میانه قرار دادیم تا شاهد بر مردم باشید و رسول خدا هم بر شما شاهد باشد.

 4- فرشتگان

در قرآن مى‏خوانیم: «وَ جاءَت کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ» (ق/21) روز قیامت هر انسانى در پیشگاه عدل الهى حاضر مى‏شود، در حالى که در کنار او هم فرشته‏اى است که او را به محشر سوق مى‏دهد و همچنین فرشته‏اى است که شاهد کارهاى انجام شده اوست. (المیزان/ج18 ص379) فرشتگانى که در قیامت گواه بر اعمال انسانند، ممکن است همان گروه از مأمورانى باشند که در دنیا همراه ما بوده و اعمال ما را ضبط مى‏نمودند و ممکن است سایر فرشتگان باشند.

5- زمین

قرآن مى‏فرماید: «یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها» (زلزال/4) زمین در قیامت خبرهایش را بازگو مى‏کند.

6- وجدان

 یکى از شاهدان در آن روز، عقل ووجدان بیدار شده انسان است. در قرآن آیات بسیارى آمده که بارها انسان با کمال صراحت به گناه و انحراف خود اقرار مى‏کند، اقرارى از عمق جان و از تمام وجود، اقرارى که شاید از اقرار هر شاهدى پرسوز و گدازتر باشد. جالب اینکه در آن روز خداوند نیز وجدان را قاضى قرار مى‏دهد و به انسان خطاب مى‏فرماید: «اِقْرَء کِتابَک کَفى‏ بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسِیباً» (اسراء/14) نامه عمل خود را بخوان، امروز روح وروان تو براى اینکه علیه تو گواهى دهند، کافى است.

7- اعضاى بدن

 یکى از شاهدها در قیامت، اعضاى بدن (دست و پا و پوست و زبان) هستند. قرآن مى‏فرماید: «یَومَ تَشهَدُ عَلَیهِم اَلسِنَتُهُم واَیدِیهِم وَاَرجُلُهُم بِما کانُوا یَعمَلُونَ» (نور/24) روزى که زبان و دست و پاهاى مردم بر آنان گواهى مى‏دهند. و گاهى بر دهان مهر خورده و تنها دست و پاها سخن مى‏گویند، «اَلیَومَ نَختِمُ عَلى اَفواهِهِم وَتُکَلِّمُنا اَیدِیهِم وتَشهَدُ اَرجُلَهُم بِمَا کانُوا یَکسِبُونَ» (یس/65) روزى که بر لب‏هاى آنان مهر مى‏زنیم و تنها دست آنان با ما حرف مى‏زند و پاهایشان گواهى مى‏دهند که در دنیا به کجاها رفتند و چه کارها کردند.

8- زمان

 حضرت على علیه السلام فرمود: هیچ روزى بر انسان نمى‏گذرد مگر آنکه آن روز به انسان هشدار مى‏دهد که من امروز براى تو روز جدیدى هستم و گواه کارهایى خواهم بود که امروز انجام مى‏دهى و در روز قیامت به آنها شهادت خواهم داد، بنابراین سعى کن که از این روز استفاده کامل کرده و اعمالى را در راه سعادت ابدى خودت انجام دهى.

9- اعمال

 «یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً» (آل عمران/30) روزى که هر کس آنچه کار نیک انجام داده در برابر خود حاضر مى‏بیند.

منبع:

رساله عملیه مرجع تقلید داوطلب .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد