میدیـــا رایــانه

مـرکز ارائـه کلیـه ی خدمـات کامپیوتـری

میدیـــا رایــانه

مـرکز ارائـه کلیـه ی خدمـات کامپیوتـری

عدل ( مخصوص داوطلبان گزینش « استخدامی »)

چرا عدل از اصول است؟

با اینکه خدا صفات زیادى دارد - از قبیل رحمت، حکمت، قدرت، خالقیّت، علم و... - چرا تنها عدل از اصول دین شمرده شده است؟

پاسخ: این انتخاب، هم ریشه تاریخى دارد و هم‏ریشه سیاسى.

 ریشه تاریخى آن به قرون اولیه اسلام بر مى‏گردد. آن گاه که گروه کوچکى از مسلمانان - فرقه اشعرى - عادل بودن خدا را لازم نمى‏دانستند و مى‏گفتند: هر کارى که خدا خواست و انجام داد همان درست است، گرچه از نظر عقل از کارهایى باشد که مسلّماً قبیح و زشت و ستم محسوب شود! مثلاً مى‏گفتند: اگر خداوند امیرمؤمنان على‏علیه السلام را به دوزخ و قاتل او - ابن ملجم - را به بهشت ببرد مانعى ندارد. ولى ما این منطق را نمى‏پذیریم و طبق منطق عقل و آیات قرآن مى‏گوییم تمام کارهاى خدا حکیمانه است و هرگز کارى که ظلم و قبیح باشد از او سر نمى‏زند. البتّه خدا بر هر کارى قدرت دارد، امّا کار خلاف حکمت نمى‏کند؛ چنانکه ما قدرت داریم چشم خود را کور کنیم ولى چنین نمى‏کنیم چون این عمل، حکیمانه نیست، پس استفاده از قدرت مربوط به آن است که عمل با عدل وحکمت و وعده‏هاى قبلى هماهنگ باشد. خدایى که وعده داده است مؤمنان را به بهشت و فاسقان را به دوزخ ببرد اکنون اگر خلاف کند، خلف وعده مى‏شود واین عمل، قبیح است و هرگز خداوند کار زشت نمى‏کند. ما که مى‏گوییم: خدا ظلم نمى‏کند قدرت او را محدود نکرده‏ایم بلکه این حکمت است که موجب مى‏شود قدرت در جاى مناسب به کار گرفته شود. و امّا ریشه سیاسى آن به دوران بنى‏امیّه و بنى‏عبّاس برمى‏گردد، آنها براى آن که با اعتراضات و شورش‏هاى مردمى مواجه نشوند، این گونه تبلیغ مى‏کردند که همه چیز به خواست خداست و کسى حقّ ندارد در برابر اراده خدا حرفى بزند. اگر ما حاکم شده‏ایم به خواست خدا بوده و کسى حقّ اعتراض ندارد، زیرا آنچه بر جهان حاکم است جبر است و انسان هیچ اختیارى ندارد و این جبر مورد رضایت خداست و چون رضاى خدا در آن است پس هرکارى که او انجام دهد عدل است. در واقع این نظریّه پشتوانه سیاسى خوبى براى بنى‏امیّه و استمرار حکومت و ریاستشان بود.


 عدل و قسط

هرچند عدل وقسط معمولاً در کنار یکدیگر ویا به جاى یکدیگر بکار مى‏روند امّا تفاوت‏هایى نیز با هم دارند و موارد کاربرد متفاوتى پیدا مى‏کنند. گاهى عدل در برابر ظلم به کار مى‏رود و قسط در برابر تبعیض. گاهى قسط را در تقسیم عادلانه به کار مى‏برند، امّا عدل اعمّ از تقسیم عادلانه و هر کار عادلانه دیگر است. گاهى عدل در مورد حکومت وقضاوت به کار مى‏رود و قسط در مقام تقسیم حقوق.

ریشه‏هاى ظلم

ما با نیروى عقل و اندیشه‏اى که خدا به ما عنایت کرده، خوبى‏ها و بدى ها را درک مى‏کنیم و مى‏فهمیم که ستم، بد و عدالت خوب است و معتقدیم خدا کار قبیح نمى‏کند و ظلم و ستم در او نیست زیرا تمام ظلم و ستم‏هایى را که در انسان مشاهده مى‏کنیم از یکى ازمنابع زیر سرچشمه مى‏گیرد:

 1- جهل: گاهى جهل و نادانى ریشه ظلم است، مثلاً کسى که نمى‏داند نژاد سفید و سیاه با هم فرقى ندارد، به خیال برترى، به سیاه پوست ظلم مى‏کند، ریشه این ظلم، ناآگاهى یا خودخواهى است. بنابراین انسان ممکن است با گمان‏هاى پوچ و کج فهمى‏ها و نادانى‏ها به کارهایى دست بزند که نتیجه‏اش جز ظلم نیست ولى از خدایى که جهل در او راه ندارد و علم او بى‏نهایت است چگونه ممکن است ظلم سر زند؟

2- ترس: گاهى انگیزه ظلم ترس است، مثل اینکه یک قدرتى از قدرت رقیب خود به وحشت مى‏افتد ومى‏ترسدکه اگر حمله نکند به او حمله شود وبراى پیشگیرى، به او ظلم مى‏کند و یا طاغوت‏ها براى تحکیم پایه‏هاى قدرت خود و تسلّط بر آزادیخواهان به زور و ظلم متوسّل مى‏شوند؛ امّا مگر خدا رقیبى دارد یا به تحکیم قدرت نیاز دارد؟

3- نیاز و کمبود: گاهى عامل ظلم، نیاز است، نیازهاى مادّى یا روانى که ممکن است کسى را وادار کند که به عمل زشتى دست زند و بر دیگرى ستم کند.

 4- خباثت درونى: برخى ظلم‏ها به خاطر خباثت درونى افراد است؛ بعضى سادیسم دارند و از رنج دادن دیگران یا رنج کشیدن آنان لذّت مى‏برند.

 5 - عقده:گاهى فردى به اذیّت و آزار دیگران مى‏پردازد چون عقده دارد. او بر اثر ظلم دیگران و یا شکست‏ها و یا به دلیل برآورده نشدن انتظارات و توقّعاتش به دیگران ستم مى‏کند وبدین وسیله مى‏خواهد انتقام بگیرد وخود را آرامش دهد. اکنون که با ریشه‏هاى ظلم آشنا شدید کدامیک را در خدا مى‏یابید تا کسى بتواند تصوّر کند انگیزه ظلم در خداوند وجود داشته باشد؟ در حالى که خداوند ذرّه‏اى ظلم نمى‏کند، «انّ اللّه لایظلم النّاس شیئا» (نساء/40) به هیچ کس ظلم نمى‏کند، «و لایظلم ربّک احدا» (کهف/42) حتّى به اندازه رشته باریکى که در وسط هسته خرما قرار دارد ظلم نمى‏کند. «لا یظلمون فتیلا» (اسراء/71) خداوند نه تنها به احدى ظلم نمى‏کند، حتّى اراده ظلم نسبت به هیچ موجودى ندارد. «و ما اللّه یرید ظلماً للعالمین» (آل عمران/8) خدایى که به ما فرمان عدالت مى‏دهد، «انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان» (نحل/90) چگونه ممکن است خود ظلم کند؟ او که علم مطلق، حکمت مطلق و لطف مطلق است، چگونه ممکن است به انسان ضعیف که در طوفان غرائز سرکش به سر مى‏برد دستور دهد که دشمنى ها وناراحتى‏هایى که از قومى‏دارد موجب بى عدالتى او نشود، «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ألاّ تعدلوا» (مائده/8) ولى خود با آن قدرت بى نهایت که تحت تأثیر هیچ غریزه‏اى نیست ظلم کند؟!

نکته اول: همیشه عدل به معناى مساوات نیست

توجّه به این نکته ضرورى است که عدل در همه جا و همیشه به معناى مساوات و برابرى نیست؛ اگر معلّم به همه شاگردان - بدون در نظر گرفتن مقدار استحقاق آنان - نمره مساوى دهد ظلم است. ظلم به دانش آموزانى که درس خوانده‏اند. اگر پزشک بدون در نظر گرفتن حال بیماران به همه آنان از یک دارو و به مقدار مساوى بدهد ظلم است. عدالت پزشک و معلّم دراین دو مثال، در آن است که نمره و داروى متفاوت بدهند و این تفاوت‏ها غیر از تبعیض است، این تفاوت‏ها بر اساس توصیه و سفارش و نور چشم‏بازى نیست، بلکه حکیمانه است. بنابراین هرگونه نابرابرى و تفاوت تا از مدار حکمت بیرون نرود، ظلم نخواهد بود.

نکته دوم: حقوق جامعه بر حقوق فرد اولویّت دارد

فرض کنید دولت اسلامى به خاطر نیاز منطقه و رفاه عمومى، دستور احداث خیابانى را مى‏دهد. وجود این خیابان در ارتباط با نیازها و تراکم جمعیّت و وسایل نقلیّه ضرورت دارد ولى در احداث هر خیابانى خانه عدّه‏اى خراب مى‏شود و آنان تا پول خانه را از دولت بگیرند و خانه دیگرى تهیه کنند، باید زحماتى را متحمّل شوند. در اینجا به خاطر رنج چند نفر نباید اساس نیاز ملّت و رفاه مردم را نادیده گرفت، در اسلام با همه اهمیّتى که مالکیّت و حقوق فرد دارد، حقوق اجتماع بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است. امیرمؤمنان على‏علیه السلام به مالک اشتر مى‏فرماید: کسانى که اموال مورد نیاز مردم را احتکار کرده‏اند احضار کن و پس از موعظه و نهى از منکر اگر به عمل خود ادامه دادند با آنها با شدّت و خشونت رفتار کن. سپس مى‏فرماید: عمل احتکار گرچه به نفع فرد است ولى براى اجتماع ضرر دارد. (نهج ابلاغه/نامه 53) در جاى دیگر مى‏فرماید: در اداره حکومت، توجّه تو به رفاه و رضاى عموم باشد گرچه به قیمت ناراحتى خواص تمام شود.

نکته سوم: علم و آگاهى ما محدود است

در بسیارى مواقع چیزهایى را شرّ مى‏پنداریم که خیر ما در آنهاست و گاهى چیزى را خیر مى‏دانیم که براى ما مایه شرّ است.

در ماجراى قارون آمده است: وقتى که مردم به زرق و برق و تشریفات و تجمّلات قارون نگاه مى‏کردند، مى‏گفتند: اى کاش آنچه قارون داشت ما هم مى‏داشتیم! خوشا به حال او! عجب لذّتى مى‏برد! چندى بعد که سرنوشت تلخ او را دیدند گفتند: خوب شد که ما مثل قارون نبودیم. (قصص/79-82)

نکته چهارم: قضاوت‏هاى ما عجولانه است

قرآن در آیات متعدّد به ما هشدار مى‏دهد که اى انسان! بسیارى از خیال‏ها و گمان‏هاى تو اساس درست و صحیحى ندارد، چه بسیار کارهایى که به نظر شما بد است و از آنها کراهت دارید ولى در واقع به نفع شماست، و چه بسا چیزهایى را که دوست دارید ولى در واقع براى شما شرّ است، چنانکه شما در تشخیص ابتدایى و سطحى خود، جهاد را بد مى‏دانید ولى در واقع براى شما خوب است.

اگر ما کتابى را که مطالبى عالى و ارزنده دارد مطالعه کنیم و در هر چند سطر به کلمه‏اى برسیم که معناى آن بر ما مجهول باشد نباید زود قضاوت کنیم و نسبت ناروا به نویسنده بدهیم، بلکه باید در فهم خود تجدیدنظر کنیم. شخصى در منزل سگى داشت، براى خرید از خانه بیرون رفت و کودک شیرخوار خود را تنها گذاشت به امیّد اینکه زود برمى‏گردد، چون بازگشت، سگ با پوزه خونین به استقبالش آمد، با خود فکر کرد که حتماً سگ به کودک حمله کرده و او را دریده است، در حالى که عصبانى بود با اسلحه خود به سگ شلیک کرد و با شتاب به درون خانه دوید، امّا با صحنه‏اى که تصوّرش را نمى‏کرد مواجه شد. ماجرا از این قرار بود که گرگى به خانه آنان - که در خارج شهر قرار داشت - وارد شده و به داخل اطاق‏ها مى‏آید و به کودک حمله مى‏کند، سگ از کودک حمایت کرده با تلاش زیاد و با چنگ و دندان گرگ را به عقب مى‏راند و خود، خون آلود مى‏گردد، امّا قضاوت عجولانه صاحبخانه موجب شد که به جاى سپاسگزارى، سگ را بکشد! صاحبخانه از کار خود پشیمان شد و به سوى سگ آمد تا شاید او را از مرگ برهاند ولى کار از کار گذشته و سگ از بین رفته بود و پشیمانى سودى نداشت. مى‏گوید: به چشم‏هاى سگ که باز بود نگاه کردم و این فریاد را از چشم‏هاى باز این سگ با گوش دل شنیدم که اى انسان! چقدر عجولى و چه زود قضاوت مى‏کنى؟! چرا به درون خانه نرفته و خبر نگرفته مرا کشتى؟! او پس از این جریان تأسّف آور مقاله‏اى نوشت با عنوان «اى انسان چه زود قضاوت مى‏کنى!»

نکته پنجم: قضاوت مقطعى ممنوع

قضاوت کردن ما نباید با توجّه به یک زمان خاص صورت پذیرد، مثلاً جیغ و داد کودک در هنگام آمپول زدن نباید مبناى قضاوت ما باشد، بلکه ما باید دردکشیدن‏هاى قبلى کودک و سلامتى بعدى او را در نظر داشته باشیم، آنگاه قضاوت کنیم و یا فقط درد و رنج هنگام زایمان یک زن را در نظر نگیریم بلکه رنج بى‏بچّگى و لذت بچّه‏دار بودن و نتایج بعدى آن را در نظر بگیریم، آنگاه قضاوت کنیم. پس گذشته، حال و آینده را باید باهم دید، دنیا و آخرت را باید با هم دید، آنگاه قضاوت کرد. روایت داریم خداوند در روز قیامت به افرادى پاداش مى‏دهد و مى‏فرماید: این پاداش براى آن دعایى است که درخواست کردى ولى مستجاب نکردم، زیرا در آن وقت، مصلحت تو نبود که دعایت مستجاب شود. آرى، گاهى کودکى گریه مى‏کند و مرتّب اصرار مى‏کند که پدر براى او اسباب بازى و خوراکى بخرد، امّا پدر پاسخ مثبتى نمى‏دهد، بچّه بسیار زجر مى‏کشد و مى‏گوید: تو بسیار باباى بدى هستى چون هرچه خواستم نخریدى! پس از گذشت چند سال پدر مى‏گوید: فرزندم! به جاى چیزهایى که از من درخواست نمودى، پس انداز نمودم و مثلاً یک قطعه زمین برایت خریده‏ام. در اینجا قطعاً همه بچه‏هایى که پدر براى آنها اسباب بازى و... خریده، مى‏گویند: اى کاش پدر ما نیز به جاى آن چیزها، چیزى که مورد نیاز واقعى ما بود مى‏خرید. در امر پزشکى نیز مسأله همین طور است. گاهى دستى را قطع مى‏کنند تا تن سالم بماند. در بحث عدل خدا نیز لحظه‏اى و مقطعى قضاوت نکنیم و به تمام جوانب توجّه نماییم.

نکته ششم: از نقش خود غافل نشویم

ما از نقش خود در به وجود آوردن ناگوارى‏ها غافلیم و بى‏جهت همه را به حساب خدا مى‏گذاریم و شروع به اشکال مى‏کنیم که خدایا! اگر تو عادلى پس چرا فلان ناراحتى براى من پیش آمد؟ ناگفته پیداست که بسیارى از ناگوارى‏ها به دست خود ماست، مراعات بهداشت نمى‏کنیم، به بیمارى دچار مى‏شویم. جلو فساد را با نهى از منکر نمى‏گیریم، اشرار بر ما مسلّط مى‏شوند و دیگر دعا و فریاد ما هم بى‏اثر مى‏ماند. مواظب بچّه خود نیستیم، در آب حوض غرق مى‏شود و ما داد و فریاد مى‏کنیم. درس نخواندیم، مردود شدیم، سعى و تلاش نکردیم، پیشرفت نداشتیم. در انتخاب همسر دقّت نکردیم، زجر مى‏کشیم. در انتخاب دوست دقّت نکردیم، معتاد شدیم. مقرّرات راهنمایى و رانندگى را مراعات نکردیم، تصادف نمودیم. خواب آلود پشت فرمان نشستیم، چپ کردیم. در حالت مستى آمیزش انجام دادیم، بچه ناقص به دنیا آوردیم. شنا نیاموختیم، غرق شدیم، در همه این موارد جز خود ما چه کسى مقصّر است؟اگر کار امروز من پیچ مى‏خورد، شاید نتیجه تاب دادن به کار دیگران باشد. در حدیث مى‏خوانیم: «مَن حَفر بئراً لاخیه وقع فیها» (بحارالانوار/ج2 ص321) هرکس براى برادرش چاهى را حفر کند، خود در آن مى‏افتد.

منبع:

رساله عملیه مرجع تقلید داوطلب .

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:16 http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز دوباره به وبلاگ شما اومدم وبلاگ شما واقعا زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما

سلام گرامی : از حٌسن نیت شما سپاسگزارم .
این قسمت در حال کامل شدن است . برای شما اعلام کنم این بخشی که شما انتخاب کردی در آینده بازدید کننده زیاد خواهد داشت به دلیل اینکه بهترین منبع برای گزینش ادارات و مصاحبه خواهد بود .
همیشه موفق و سر بلند باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد