شریعتی مردی که جهان را تازه میخواست!
درههای مه گرفته
و هوس گم شدن…
سرنوشت مردانی است که قدشان از دیوارهای شهر بلندتر است.
مردانی هستند که میتوان آنها را کشت ولی نمیتوان شکستشان داد زیرا برای پیروزی خلق شدهاند، مردانی که حتی در گوشه تاریکترین سیاهچالها و زندانها نیز نمیتوان آزادیشان را سلب کرد زیرا آزادی آنان جایی در عمق چشمانشان معنا دارد، مردانی که نمیگذارند از یاد ببیریم که یک زندگی طولانی ممکن است به اندازه کافی خوب نباشد ولی یک زندگی خوب بدون شک بهقدر کافی طولانی است.دکتر علی شریعتی اسطوره جاودانه چنین مردانی است، مردی که در چنین روزی (29 خرداد 56 ) از رنج عظیم هستی خویش وارهید، رنجی که پرومته را در المپ به زنجیر کشید و عیسی را در اورشلیم بر صلیب کرد، رنجی که همانا مأموریت و رسالت معلمانی است که از خود پلی میسازند بر درة ظلمانی و تاریک جهل تا شاگردانشان از روی آن پل بگذرند و آنگاه که آخرینشان گذشت خود را در ورطه مخوفی که بر آن پل شدهاند رها میسازند تا با آخرین درس خویش به شاگردانشان بیاموزند که آنان نیز باید پلی باشند تا هنوز امیدی برای عبور آنان که به خورشید آن سوی ورطه مینگرند آنان که با هستی و مرگ خویش خورشید را به ما ارزانی میدارند، پس چگونه میتوانند خود از آن بیبهره باشند؟!
ادامه مطلب ...