میدیـــا رایــانه

مـرکز ارائـه کلیـه ی خدمـات کامپیوتـری

میدیـــا رایــانه

مـرکز ارائـه کلیـه ی خدمـات کامپیوتـری

گفتگوی تمدنها

گفتگوی تمدنها

بررسی مسائل اساسی در گفتگوی تمدنها

طلیعه سخن

   در اسلام هیچ گونه مانعِ شرعی یا عقلی وجود ندارد که ما را به طور کلی از گفتگو با دیگران باز دارد. امروز چه ما بخواهیم یا نخواهیم، گفتگوی تمدنها در حال انجام شدن است. البته گفتگوی یک طرفه که مجریان آن، گفتگو را با حربه های گوناگون به دستور و امریه تبدیل کرده اند و طرف دیگر، چاره ای جز پذیرفتن و اطاعت ندارد. برای مثال، دهها سال است که بحثهای نظری در مجامع بین المللی در جریان است. حاصل آن نیز میثاقها و کنوانسیونهایی است که نوعا همه کشورها آن را پذیرفته اند، بی آنکه در تکوین و تدوین چنین مجموعه های تعهدآوری، نقش اساسی داشته باشند.

   گفتگوهای کنونی از سنخ گفتگوهای آرمانی که طرفین از حقوق برابر در بیان عقاید خویش بهره مند باشند، نیست. این گونه گفتگوها به آنجا می انجامد که به گفته «نلسون کال»، جانشین «مک لوهان» در دانشگاه تورنتو: «سرانجام قدرت اینترنت به این معناست که باعث می شود جهان به طور کامل، مثل آمریکاییان فکر کند و بنویسد.»

   گفتگو به ما امکان می دهد که در برابر موج شعارهای «جهانی شدن» یا ایجاد «دهکده جهانی» یا «نظم نوین جهانی»، تنها ناظر و بیننده نباشیم، بلکه با حفظ اصول کلی، نقش خود را ایفا کنیم.

   نگاهی به تاریخِ اسلام نشان می دهد که تمدن عظیم اسلامی، هیچ گاه با انزواطلبی و گوشه گیری نمی توانست پیام خود را به دیگران برساند. البته تمدنها دارای ابعاد گوناگون هستند؛ هم نمودهای عینی دارند و هم نمودهای معنوی. نمودهای عینی تمدنها راحت تر منتقل     می شوند، ولی انتقال نمودهای معنوی پیچیده تر است؛ زیرا از نظر ماهیت با یکدیگر    متفاوت اند.

پیشینه طرح گفتگو و برخوردتمدنها

    پیشینه گفتگوی تمدنها، شاید به قدمت خود این تمدنها باشد.«توین بی» در سال 1947 میلادی به شکل بسیار صریح تر نظریه تقابل یا جنگ تمدنها را مطرح کرده بود. او در کتاب «تمدن در بوته آزمایش» در مقاله دهم با عنوان «اسلام، آینده و عرب» به طور مفصل به این موضوع پرداخته است، پس از گذشت نیم قرن، نظریه جنگ تمدنها با تحلیل دقیق تر و شناختی بیشتر و جزئی تر مطرح گشت.

   در باره پیشینه طرح گفتگوی تمدنها باید گفت که تا کنون مراکز و سازمانهای گوناگونی برای برگزاری گفتگو بین ملتها، فرهنگها و ادیان، تلاش کرده اند. داریوش شایگان در سال 1356 خورشیدی با حمایت دربار شاه، مرکزی را به نام «مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها» بنا نهاد. وی در همان سال، کنفرانسی را با عنوان «آیا تسلط تفکر مغربی، ارکان گفتگو میان فرهنگها را میسر می سازد؟» در تهران برپاکرد. وی در سال 1374 خورشیدی، کتاب «زیر آسمانهای جهان» را منتشر کرد که در یک فصل آن به «گفتگوی تمدنها» می پردازد.

   «رژه گارودی»، اندیشمند مسلمان فرانسوی نیز در اوان پیروزی انقلاب اسلامی ایران با انگشت گذاشتن بر روی بحران درونی تمدن غرب، مرکزی، را به نام «مرکز برخورد و گفتگوی تمدنها» در پاریس بنیان نهاد. وی در کتاب «هشدار به زندگان»، به عنوان یکی از راه حلهای نجات غرب، پیشنهاد می کند که: «غربیان، تمدن و فرهنگ غرب را تنها تمدن و فرهنگ پیشرفته و نمونه تحول و تکامل بشری ندانند و با کشف و شناخت دقیق تمدنهای دیگری که فرهنگ آنها زاییده انقلاب صنعتی نیست، کمبودهای خود را دریابند و از دیگر تمدنها برای غنی تر ساختن و عمیق تر کردن فرهنگ خود استفاده کنند.»

   یکی دیگر از اندیشمندان ایرانی که در زمینه گفتگوی تمدنها، نظریه های قابل تأملی دارد، دکتر جواد فلاطوری است. وی در سال 1365 خورشیدی، شعار «گفتگوی تمدنها و ادیان» را برای تبادل نظر بین تمدنها و فرهنگها مطرح ساخت که چندان مورد توجه قرار نگرفت.

   باید دانست که نخستین همایش بزرگ جهانی درباره این موضوع، در سال 1990 م. در لیسبون و دومین همایش با عنوان «برای همبستگی علیه تعصب و در راه گفتگوی تمدنها» در سال 1995 م. در پایتخت گرجستان برگزار گردید.

   نظریه های این اندیشمندان و حتی فعالیت مؤسسه «درگیری و گفتگوی تمدنها» نتوانست تأثیر خاصی در روابط بین المللی ایجاد کند تا اینکه این موضوع از سوی رئیس جمهور قبلی ایران در سازمان ملل متحد مطرح شد و مورد استقبال همگان قرار گرفت.

مفهوم گفتگوی تمدنها : «گفتگو» را می توان معادل «Conversation» به معنای مکالمه رو در روی فرد با فرد یا جامعه با جامعه دانست. اگر گفتگو را معادل «Discaurse» بدانیم، به معنای سخنرانی و گفتگوی علمی در سطحی بالاتر از مکالمه است که به آن گفتمان می گویند. چنانچه گفتمان با واژه تمدن همراه شود، نشان از بالایی و والایی سطح گفتگو دارد.

   اگر گفتگو را به معنای ارتباط (Communication) بگیریم، ارتباط طبیعی تمدنها را در طول سالیان و قرنهای متمادی به ذهن متبادر می کند که یک جریان دائمی است. این مفهوم درست و انکارناپذیر است، اما با توجه به طرح گفتگوی تمدنها، مقصود را نمی رساند. البته نتیجه گفتگو می تواند زمینه ساز ارتباط بین تمدنها باشد.

   «تمدن» از مدنیّت و شهرنشینی گرفته شده است. تمدن، حاصل و عصاره مظاهر فرهنگی یک قوم، قبیله و ملت است که نماد آن در قانونمندی آن جامعه تجلی می یابد. مظاهر فرهنگی جوامع با یکدیگر مرتبط می شوند، داد و ستد می کنند، تأثیر می گذارند و تأثیر    می پذیرند.

   «فرهنگ» معانی وسیع و متعددی دارد. از نظر لغوی، به علم، فضل، دانش، عقل و ادب، فرهنگ می گویند و معادل آن «Culture» است. فرهنگ انسانی عبارت است از: آداب، رسوم، سنتها و رفتارهای انسانی که با مظاهر مادی آمیخته شده است و زبان، عقاید، باورها، ابزار، رمزها، مؤسسات، آثار هنری و مانند آن را دربر می گیرد.

   منظور از گفتگوی تمدنها بررسی نتیجه تأثیر و تأثر طبیعی فرهنگها در طول اعصار و قرون نیست، گفتگوی تمدنها، پدیده خاصی است که فرهیختگان و اندیشمندان دو یا چند جامعه و فرهنگ با هدف خاصی، قصد انشای آن را دارند. بنابراین، با مذاکره علمی و فرهنگی، از خود می گویند و از دیگران می شنوند. آنان با سعه صدر، از فضیلتها و کاستیها سخن می گویند و پاسخ منطقی، عرضه می کنند.

   ممکن است بحثها از اشتراکات ظاهری آغاز شود، ولی هر چه به اعتقادات دینی و فلسفی نزدیک می گردد، هم بحث انگیزتر است و هم چنانچه تفاهمهایی صورت گیرد، ماندگارتر و پایدارتر خواهد بود. رعایت اخلاق انسانی و اسلامی، پیش زمینه اثربخشی گفتمان است. در مقابل، بی توجهی به شرائط زمان و مکان و شیوه و ابزار مناسب برای گفتگو نیز از عوامل بازدارنده است که گاه آثار نامطلوبی برجای می گذارد.

رابطه فرهنگ و تمدن :  به نظر مک ایور (Mac Iver) فرهنگ معادل است با بیان حالات زندگی (ایدئولوژی، دین و ادبیات). تمدن نیز عبارت است از: تشکل جامعه و نظام و کنترل شرایط اجتماعی (تکنیکها و سازمانهای اجتماعی).

«کروبر» فرهنگ را به ارزشهای اجتماعی و تمدن را به واقعیتهای اجتماعی مربوط می داند.

   علامه محمد تقی جعفری رحمه الله نیز تمدن و فرهنگ را چنین تعریف می کند: «تمدن عبارت است از تشکل همآهنگ انسانها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه افراد و گروههای جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسانها در همه ابعاد مثبت؛ [و] فرهنگ عبارت است از: شیوه انتخاب شده برای کیفیت زندگی که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعی و پدیده های روانی و رویدادهای نافذ در حیات یک جامعه به وجود             می آید.»

   این تعریفها در صددند که بین تمدن و فرهنگ، تمایز قائل شوند، ولی این تمایز تنها در تعریف است و در واقعیت جداسازی فرهنگ و تمدن از یکدیگر امکان پذیر نیست؛ زیرا انسان در جامعه زندگی می کند و تمدن نیز در بستر جامعه محقق می شود. از سوی دیگر، تمدن بدون مبنا و زمینه قبلی ایجاد نخواهد شد، بلکه همانا مبنای تمدن، فرهنگ است. برای مثال، معارف قرآن مجید، سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سیره عملی پیشوایان اسلام، عناصر فرهنگ اسلامی را تشکیل می دهند و این عناصر مثل روح در کالبد تمدن اسلامی حلول کرده اند.

    بنابراین، تمدن و فرهنگ در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند و فرهنگ زیربنای تمدن به شمار می رود. در تأثیر متقابل این دو باید دانست اگر پیشرفت تکنولوژی را از مصادیق تمدن بدانیم، خواهیم دید که با ورود این ابزار به دیگر کشورها، افزون بر بُعد مادی، خواه ناخواه در فرهنگ بومی این کشورها نیز اثر گذارده است.

   در این صورت، تمدن و فرهنگ، مکمل یکدیگرند. به نظر می رسد که تمدن به معنای رفتارها و اعمالی باشد که به محصول مادی فعالیتهای اجتماعی باز می گردد، مثل: هواپیما، اتومبیل و تکنولوژی؛ در مقابل، فرهنگ به آفرینش محصولات اخلاقی و عقلانی در مسیر حیات معنوی نیاز دارد. آفرینشهای دینی، هنری و فلسفی در کیفی ترین شکل ممکن، در آفرینشهای معنوی جلوه گر می شود.

   اندیشمند دیگری، تمدن را مجموعه ای می داند که حاصل فعالیتهای ذهنی آدمی است و ابعاد گوناگون زندگی جمعی را تدبیر و تسهیل می کند. در نگاه او، تمدن، سازنده شخصیت و هویت افراد یک ملت یا جامعه در مقطع تاریخی و منطقه جغرافیایی است. اساسا هر تمدنی بر پایه پیشینه های تاریخی ـ اجتماعی، پیش گمانه های معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی، جامعه شناختی خاص و مشتمل بر فرهنگ و آداب و رسوم و هنر و ادبیات و نظام اجتماعی مخصوص به آن، استوار است.

   کوتاه سخن اینکه، فرهنگ روح تمدن است. فرهنگ را نمی توانیم از اندیشه دینی و دین جدا کنیم. دین هم روح فرهنگ است. دین را هم نمی توانیم از گوهر ایمان مذهبی جدا کنیم. روح دین، ایمان مذهبی است.

   مقوله فرهنگ و تمدن به عنوان میراث مشترک بشریت، در برگیرنده ابعاد اجتماعی، تاریخی و سیاسی ملتهای گوناگون است. این دو مقوله، ارزشها، هنجارها، روشهای فکری و اصول پذیرفته شده و نهادمندی را دربر می گیرد که نسلهای پی درپی هر جامعه، بیشترین احترام و اهمیت را برای آنها قائل اند.

   جوامع گوناگون همواره تحت تأثیر فرآیندهای فرهنگی و تمدنی قرار داشته اند. فرهنگ و تمدن نیز در طول تاریخ از کارکردهای اجتماعی و تاریخی ملتها تأثیر پذیرفته است. بنابراین، هرگونه تغییر و تحرک اجتماعی که دربر دارنده تبادل و تعامل فرهنگهاست، به وسیله فرآیند فرهنگی و تمدنی تحقق می یابد.

   هر تمدن در جریان شکوفایی خود، به تدریج نهادها و زیرساختهای اصلی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و علمی متناسب با خود را ایجاد می کند.

   پس فرهنگ و تمدن دو پدیده در هم تنیده اند که به دلیل تحولات جدید و اختلاف در ضریب تحریک بین آنها، نوعی نابرابری نسبی در پویایی آنها پدید آمده و بین آنها فاصله افتاده است. بر این اساس، برای حل مسائل ناشی از تمدن جهانی، راهی جز بهره گیری از ارزشهای سازنده فرهنگهای متفاوت نیست. در نتیجه، وقتی مسئله گفتگوی تمدنها مطرح می شود، خودشناسی و خودسازی فرهنگی و اجتماعی، نخستین گام در مسیر تحقق این گفتگو خواهد بود.

کلیاتی از تمدن اسلام و غرب

   تمدن اسلامی را می توان حاصل و برآیند اجتماعی اندیشه، عقیده و رفتار جامعه اسلامی (دولت و ملت) تعریف کرد. یک جامعه آن گاه دارای تمدن اسلامی است که از در و دیوار آن نشانه اسلامیت نمودار باشد. در واقع، تمدن اسلامی یک کل ذوالاجزاء است که در یک روند پیوسته قرار دارد؛ به گونه ای که هر جزء آن جزء دیگر را مورد حمایت قرار می دهد. عمق این پیوستگی در اندیشه و تمدن اسلامی آن گونه است که در همه اجزاء آن می توان از اجزاء دیگر سراغ گرفت. برای نمونه، تمدن اسلام، «خدا» گراست و بدون استثناء خدا را در همه اجزاء این تمدن می توان دید.

   تمدن اسلامی با عقلانیت آمیختگی دارد؛ زیرا در بنای مکتبی آن، «عقل» به عنوان یکی از منابع و مصادر چهارگانه هم ردیف کتاب، سنت، و اجماع به رسمیت شناخته شده است. دین و عقل مندی دو پدیده متناقض نیستند. عقل در تمدن اسلامی با گذشت زمان، رنگ کهنگی به خود نمی گیرد. پدیده های اجتماعی دیگر به دلیل نداشتنِ صبغه الهی، «تاریخ مصرف» دارند، ولی دین، ایستایی و توقف ندارد. عقل سلیم و عقل الهی هیچ گاه به عقل حساب گر، مصلحت جو و عافیت طلب تبدیل نمی شود؛ زیرا اگر چنین شود، راهِ آن از دین جدا می گردد. عقل دینی در چیزهای دیگر حل نمی شود، بلکه خود حلال است.

   با توجه به مسائل پیش گفته، تمدن به معنای مدنیت و شهری شدن، همه مراتب اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی یک قوم یا یک ملت را دربر می گیرد و نمود عینی آن در رفتار و کردار آنان ظاهر می شود.

   بنابراین، تمدن غربی به معنای مجموعه ای از فرهنگ،اقتصاد،روحیات و عملکرد غربیان، و تمدن اسلامی نیز برآیندی از روحیات و عملکرد مسلمانان است. بدین ترتیب، تمایز اساسی بین تمدن غرب و تمدن واقعی اسلام آن گاه مشخص می شود که قوم و ملتی به احکام اسلام عمل کند.

   اساس و ریشه صعود و نزول تمدن غرب و اسلام در تأمین کردن یا نکردن دو رشته نیازهای بشری است. انسان دو دسته نیاز دارد: نیاز مادی و نیاز معنوی. باید گفت: هر چند تمدن غرب دراقتصاد خلاصه نمی شود، ولی اقتصاد، موتور حرکت و پیشتاز این فرهنگ است. آنان اعتقاد دارند که با تسلط بر اقتصاد، تخصیص بهینه منابع، و حداکثر استفاده از طبیعت و رشد مادی، نیازهای معنوی و کیفی و روحی آنان نیز برآورده می شود. در مقابل، تمدن اسلامی که بر پایه اخلاق، دین، و قانون الهی نهاده شده، در پی تعادل بخشیدن به همه نیازهای انسان است. و انسان برای رفع نیازهای خود، با خود، خدا، انسانهای دیگر و طبیعت، رابطه برقرار می کند.

عوامل درونی این تمدن انسان ساز عبارت اند از:

1. نفی غیر خدا و تأکید بر نقش خلیفة الهی انسان؛

2. تکیه بر انسان سازی؛

3. اصل قرار دادن آخرت و آباد کردن دنیا در مسیر آخرت؛

4. تکیه بر دانش آموزی و آزادی اندیشه؛

5. بهره گیری از پیشرفتهای اقتصادی، نظامی، سیاسی و... .

   معجزه بزرگ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله این بود که از قومی متعصب و تمدنی نازل، انسانهایی ساخت که در نیمه های قرن دوم هجری، حیاتی نوین در علم و فرهنگ پدید آوردند. این تمدن جدید در قرن چهارم به اوج خود رسید، اما به دلیل جایگزین شدن خلافت و سلطنت به جای ولایت و امامت، از مسیر واقعی خود خارج شد و از اوج گیری باز ماند.

   وضعیت در غرب، دگرگونه بود. تمدن غربی قرون وسطایی در پی جنگهای صلیبی و رویارویی با تمدن مقتدر اسلام، رو به ضعف گذارد و از درون آن، تمدنی جدید با ویژگی مخالفت و ضدیت با تمدن غربی و توجه بسیار به محور افقی طبیعت و رابطه با انسانها شکل گرفت.

   در تمدن غرب، توجه انسان به نیازهای مادی و جسمی معطوف می شود. علوم طبیعی نظیر فیزیک، شیمی، اقتصاد، مردم شناسی و جامعه شناسی، اهمیت می یابد و از ارزش فلسفه، الهیات، تهذیب نفس و اخلاق کاسته می شود.

   برای تمدن غرب، بهشت تنها منحصر به زمین است و در بهره برداری و بهره کشی از آن، هرگونه بخواهد، می تواند اقدام کند تا به مصرف و رفاه بیشتر (بهشت) دست یابد. از این رو، با آسودگی به استثمار و بهره کشی انسان و استعمار و غارت اموال و دارایی کشورهای جهان   می پردازد. در این میان، با وقوع جنگهای جهانی اوّل و دوم، میلیونها انسان، جان خود را از دست می دهند. قتل و غارت، نابسامانی، استعمار و استثمار، جزئی از تمدن جدید غرب شده است. تمدن غربی با اصالت دادن به سرمایه، نیازهای معنوی و کیفی را فرعی پنداشته است. از این رو، سبب گسترش افسردگی، سرگردانی، طغیان، عصیان و احساس پوچی در نسل جوان و نگرانی و ناامیدی اندیشمندان و پژوهشگران شده است.

گفتگوی تمدنها در یک نگاه

   پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد،‌ نظریه های مختلفی از جانب نظریه پردازان جهان در باب چگونگی شکل گیری و پویایی نظم آینده جهان عرضه شد. نظریه پایان تاریخ، فوکویاما و برخورد تمدنهای ساموئل هانتیگتون نمونه هایی بارز از این گونه نظریه پردازی ها بوده که در جهان غرب به دنیا عرضه شد. با صرف نظر از پرداختن به نظریه پایان تاریخ، به ایده برخورد تمدنهای هانتیگتون و نظریه گفتگوی تمدنها خواهیم پرداخت. در مقابل نظریه برخورد تمدنهای ساموئل هانتیگتون، نظریه ای از سوی سید محمد خاتمی مبنی بر گفتگوی تمدنها در سطح جهانی مطرح شد. مطرح شدن ایده گفتگوی تمدنها در مقابل اندیشه جنجال برانگیز برخورد تمدنهای ساموئل هانتیگتون، از سوی جمهوری اسلامی و پذیرش آن بدون هیچگونه جنگ و درگیری، در سطح جهانی و نامگذاری سال 2001 به نام سال گفتگوی تمدنها را می توان نشانی از سیال بودن نظام بین الملل دانست. برخلاف تحلیل عمیقی که هانتیگتون در مقالات متعدد خود از نظم آینده جهان ارائه کرده بود،‌ طرح پیشنهادی ایران در حد اجمالی یک دکترین سیاسی باقی ماند. اما علی رغم این تمایز و اختلاف فاحش، دو عبارت جنگ و گفتگوی تمدنها حاکی از دو قرائت شدیدا متضاد از واقعیت خارجی می باشد.

  حال در این مقال برآنیم که ضمن اشاره به نظریه رقیب، به دو محور اساسی یعنی لوازم برقراری گفتگوی تمدنها و مبانی نظری گفتگو و برخورد تمدنها بپردازیم.

 برخورد تمدنها:

     ریشه و سابقه برخورد تمدنها را باید در آراء و نظریات «توین بى‏» جستجو نمود، که در سال 1947 در کتابی به نام «تمدن در بوته آزمایش‏» مقاله یازدهم کتاب، تحت عنوان «برخورد میان تمدنها»، به نگارش درآورد. «توین بى‏» در مقاله دهم آن کتاب که تحت عنوان «اسلام آینده و غرب‏» است به بیداری اسلام در آینده گوشزد و از آن به عنوان یک تهدید یاد می کند. حدود 50 سال پس از او، در پى تحولات و وقایعى که منجر به اضمحلال اتحاد جماهیر شورى شد، در تابستان 1993  هانتیگتون طى مقاله‏اى جنجال برانگیز تحت عنوان «برخورد تمدنها» دست به یک پیشگویى تاریخى زد و به تبیین مناسبات بین المللى در جهان آینده پرداخت. بر اساس همین پیش بینی، هانتیگتون معتقد است، پایان یافتن جنگ سرد به معنای خاتمه یافتن رقابت های ایدولوژیک و آغاز عصری جدید به نام «برخورد تمدنها»      می باشد. ایشان با برشمردن تمدنهای بزرگ دنیا در هفت تمدن، منبع اصلی برخورد در جهان نوین را نه ایدولوژیک و نه اقتصادی بلکه تمدنی می داند.

   «چرا تمدنها با هم برخورد خواهند کرد؟ نخست اینکه، وجوه اختلاف میان تمدنها،‌ نه تنها واقعی، بلکه اساسی است. دوم، جهان در حال کوچکتر شدن است و امکان اشتراک دوران هر تمدنی افزایش می یابد. سوم، روندهای نوسازی اقتصادی و تحول اجتماعی، در سراسر جهان، انسانها را از هویت دیرینه اشان جدا می سازد. چهارم، نقش دوگانه غرب، رشد و آگاهی تمدنی را تقویت می کند. پنجم، کمتر می توان بر ویژگی ها و اختلافات فرهنگی سرپوش گذاشت. ششم، منطقه گرایی اقتصادی در حال رشد است و از این طریق خودآگاهی تمدنی تقویت    می شود.»

  هانتیگتون نزاع نهایی را میان تمدن اسلامی و کنفوسیوسی در کنار هم با تمدن غربی( و مسیحی) می داند.

نظریه گفتگوی تمدنها:

     نظریه برخورد تمدنها حساسیتهای فراوانی در سطح جهانی را برانگیخت و منجر به عکس العمل های متنوعی از سوی دیگران شد که زمینه را برای مطرح شدن نظریه های رقیب از جمله نظریه گفتگوی تمدنها آماده و مهیا می کرد. البته این نظریه سابق بر این از سوی متفکرانی چون نظری شایگان و ... نیز مطرح شده بود. به هر حال خاتمی در مقابل نظریه برخورد تمدنها، ابتدا گفتگوی ملت ها و سپس گفتگوی تمدنها را مطرح کرد که ذیلا سعی خواهد شد به دو محور فوق الذکر اشاره شود.

 لوازم تحقق ایده گفتگوی تمدنها:

     تئوری گفتگوی تمدنها زمانی محقق می شود که جامعه جهانی بپذیرد که انسان معاصر با بحرانهای مشترک و مشکلات واحد روبروست و خطوط گسل برخلاف آنچه هانتیگتون به تصویر می کشد نه میان مذاهب و تمدنها بلکه میان عدالت و ظلم، اعتدال و افراطیگری،‌ آزادی و بردگی و بین مسالمت و خشونت می باشد. چنین نگرشی نسبت به دنیا و هستی کمک شایانی در تحقق این ایده می کند.

     از دیگر لوازم و پیش شرط های تحقق گفتگوی تمدنها، رفتن به سمت نهادینه شدن فرهنگ تعامل و گفتگو در درون تمدن ها می باشد که تحقیقا بدون تحمل عقاید و آراء دیگران امکان پذیر نمی باشد. مادامی که یک ملت یاد نگرفته باشند که با گفتگو مسائل خود را در صحنه داخلی حل کنند، طبیعتا در صحنه خارجی نیز با مشکل روبرو هستند. 

     از دیگر لوازم می توان به  نبود یک قدرت فائقه در صحنه اشاره کرد. مادامی که       قدرت های بزرگ در صدد سلطه جویی و بهره برداری از کشورهای ضعیف هستند و خواهان تحمیل عقاید خود بر آنها باشند، گفتگویی صورت نخواهد گرفت. به همین خاطر وجود یک نظم هژمونیک مانعی برای گفتگوی تمدنها به حساب می آید.

مبانی نظری گفتگوی تمدنها و برخورد تمدنها:

    نظریه گفتگو مبتنی بر برابری (گفتگو از موضع برابر) می باشد در حالی که نظریه رقیب، مبتنی بر تبعیض و نابرابری. بر اساس نظریه گفتگو، تنوع فرهنگی، زمینه سازی همکاری     می باشد که همین امر زمینه ساز دوستی و همبسگی میان گروههای متعدد می باشد و راهی برای تجمیع گروههای متکثر در یک واحد است در حالی که در نظریه رقیب تنوع فرهنگی و تمدنی علت و بانی تصادم و نزاع تلقی می شود که این مسئله موجب، دشمنی و سلطه و جنگ می شود. در گفتگو به زمینه های مشترک نظر می شود و مستلزم تحمل و مشاوره می باشد در حالی که در نظریه رقیب تاکید بر خطوط تمایز، مستلزم خشونت  و تهدید است.

 جمع بندی:

     در راستای نظم بخشی به جهان پیرامون پس از فروپاشی شوروی، نظریه های متعددی مطرح شد که نظریه جنگ تمدنها از سوی ساموئل هانتیگتون با توجه به بازتاب های جهانی که داشت، واکنش های فراوانی را برانگیخت و باعث شد که نظریه پردازان ضمن پرداختن به نقد نظریه ایشان،‌ به ارائه نظریه های خود بپردازند. در این میان طرح گفتگوی تمدنها از سوی جمهوری اسلامی ایران با استقبال جهانی روبرو شد و باعث شد که سال 2001 به نام سال گفتگوی تمدنها از سوی سازمان ملل اعلام گردد. در این مقال سعی شد که ضمن پرداختن به نظریه برخورد تمدنها،‌ به لوازم و پیش شرط های نظریه گفتگوی تمدنها و همچنین مبانی نظری این دو ایده پرداخته شود.

مؤلف:   سجاد نوروزی

منابع :

1ـ مقاله پژوهشی سید ابوالحسن توفیقیان

2ـ وب سایتهای اینترنتی

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطیما شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 18:50 http://mylove2010.mihanblog.com

سلام دوست عزیز.خسته نباشی.وبت رو دیدم.[گل][گل][گل]

همه چیز خوب و عالی بود.[لبخند][لبخند][لبخند]

معلومه برای طراحی اون زحمت کشیدی.[دست][دست][دست]

من فاطیما هستم.خیلی خوشحال میشم که به وبلاگ منم سر بزنی

[خجالت][خجالت][خجالت][خجالت]

ادرسشو بهت میدم:http://mylove2010.mihanblog.com

ادرس گروه یاهو مو برات مینویسم.حتما توش عضو شو.

میتونی با من و همه ی اعضای گروه مرتبط بشی.

تبادل اطلاعات کنیم و با هم دیگه اشنا بشیم.

http://mylove2010.mihanblog.com/extrapage/group

[لبخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند]

موافقی با هم تبادل لینک داشته باشیم[تفکر][تفکر][تفکر]

ازت میخوام منو لیک کنی[گریه][گریه][گریه][گریه]

منو با اسم وبکده ی عشق لینک کن.[بوسه][بوسه][بوسه][بوسه][بوسه]

منتظرم ها[نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند]منم لینکت میکنم. بای

[خداحافظ][خداحافظ][خداحافظ][خداحافظ][خداحافظ]

کوتاه و مختصر ممنون از نظراتت - حتما دوست گرامی - چون در شرف اضافه کردن مطلب هستم شاید فعلا نتوانم ولی سعی خواهم کرد در خدمتت باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد