میدیـــا رایــانه

مـرکز ارائـه کلیـه ی خدمـات کامپیوتـری

میدیـــا رایــانه

مـرکز ارائـه کلیـه ی خدمـات کامپیوتـری

کرمانشاه ـ زبان ـ هویت

کرماشان، زبان و هویت

چهره هایی بی روح، سرد  و بی تفاوت که تنها مجذوب ظاهر یکدیگر هستند و نگاههایی که یا فخر می فروشند و یا مدام کاستی ها و کمبودهای درونی خود را تنها در داشته های دیگران می پندارند و فکری ندارند جز اینکه به هر قیمتی که هست صاحب نداشته های خود شوند و هزینه اش را هم می پردازند. حال اگر به قیمت فراموشی زبان شان و فروش هویت شان باشد و یا به هر شکل ممکن دیگر. انسان هایی که هیچ غمی ندارند الا مصرف از پوشاک گرفته تا خوراک و اکسیژن، صرف اینکه دستاوردی داشته باشند. از سرزمینی بیگانه و یا موجوداتی فضایی سخن نمی گویم . منظورم همین آدمهایی است که ملقب شده اند به اشرف مخلوقات . خودمان را می گویم، موجوداتی که گوهرهای گذشته و حال خود را در گوشه ای انداخته و جز فلزهای رنگارنگ و کاغذهای ارزشمند چیزی را نمی شناسیم.

 در کوچه و بازار و خیابانها همه در حال راه رفتن و حرف زدن و در عین حال همه چیز را دید زدن هستند. جمعی هم پشت ویترین ها محصور شده اند. به نظر می رسد همه مسخ شده اند،  فضا از این مسموم تر نمی شود، همه چیز بوی فقر می دهد، فقر فکری، اقتصادی، اجتماعی و ... اینجا دیگر کمتر می شنوی که کسی کردی بگوید، رسانه ها هم با توجه به آنکه یک سوم مخاطبانشان جوانان ( البته اگر واقعاً مخاطب برنامه های آنها هم باشند ) هستند، دغدغه ای ندارند جز طراحی اصالت از دست رفته ی جوانان، که برای این کارشان امروز و فردا و آینده را رها کرده اند و فقط در گذشته های بسیار دور سیر می کنند. اصالتی که ابتدا باید آن را در هویت و زبانشان جستجو کنند. اصالتی که مفهوم عمیق و جنبه های ساده، سازنده و جزیی آن فراموش گشته امروز محیط اجتماعی ما به گونه ای است که اگر خودت هم نخواهی سیلاب افکار حاکم تو را با خود همراه خواهند کرد. از خود می پرسم اینجا کجاست؟ و به یاد می آورم که دیار فرهادهای عاشق و رستم های گمنام است.

بگذریم، به یاد صحبت هایم با یکی از اساتید می افتم. از تصور خود از کردهای چند سده ی پیش این شهر گفتم، گفت که کرمانشاه ( کرماشان ) شهر کردها نبوده و از ابتدا این شهر محل زندگی فارس ها بوده. گفتم : تاق بستان ( نماد تاریخی شهر ) اگر با همان تلفظی که مردم محلی ( تاق و سان ) می گویند، ترجمه شود یعنی تاق و سنگ و یا تاقی از سنگ . گفت: تاق و سان یعنی بستان ( جای خوش آب و هوا ) شاهان ساسانی . به حکم ادب استاد و شاگردی سکوت کردم اما در ذهن خود به مقاله ی « در راه بغداد» نوشته ی اسکارن، شرق شناس آلمانی و توصیفش از کرماشان در سال 1903 ( همین صد و چند سال پیش ) افتادم. در آنجا که معتقد بود که در سرتاسر شهر تنها بیست نفر به زبان فارسی سخن می گفتند و آنها هم کارمندان استانداری بودند و از این بیست نفر هفت نفر از مردم بومی بوده اند و با توجه به موقعیت شغلی شان فارسی می گفتند و بقیه از نقاط دیگر ایران بزرگ به این جا مهاجرت کرده بودند و زبان رایج در شهر همین کردی بیچاره ی خودمان بوده.

با توجه به سوابق اجتماعی که از کرماشان در طی چند دهه ی اخیر داریم و هم چنین طبق آنچه از افراد مسن تر شنیده ایم ممکن است این ادعا که تا یک قرن قبل کردی زبان رایج در شهر بوده برای کسانی باور نکردنی باشد اما بررسی دقیق شرایط و موقعیت این شهر و با تحقیق، توجه و قضاوتی بدون جبهه گیری و تعصب متوجه خواهیم شد که این ادعا حقیقت دارد که از دیرباز کردها در این جا زیسته اند و آنان که غیر از فکر می کنند با این دیار بیگانه اند.

کرماشان به عنوان مسیر عبور زوار عتبات عالیات از دیرباز مسیر گذر زایران بی شماری بوده که در این میان قطعاً سهم فارس زبانان بیشتر از دیگران بوده و به دلیل ارتباط مستقیم بازاریان و متولیان شهر  با آنان تنها این عده و آن هم به صورت دست و پا شکسته و عده ای از افراد باسواد شهر با زبان فارسی آشنایی داشته اند. اما داستان اصلی تحول زبانی در این شهر از آنجا آغاز شد که نظام نیمه فئودالی با همان اصطلاح قاجارها ممالک محروصه ایران به سوی تمرکزگرایی پیش رفت. و از آن پس شاهزادگان، ولیعهد ها و بزرگان قاجار راهی مناطق مختلف کشور شدند تا بر آن حکمرانی کنند که یکی از این ولایت استان پنجم یعنی کرماشان بود. غرور، جاه طلبی، فخرفروشی و جبروت ظاهری شاهزادگان قاجار ملتزمین آنها خیلی زود مردم ساده و پاک مناطق مختلف را تحت تاثیر قرار داد. به علاوه قدرت و منزلت آنها یاریگرشان بود تا مردم در برابرشان احساس ضعف و حقارت کنند و آنها را برتر و والاتر از خود بپندارند اگرچه اصالتاً ایل قاجار خود ترک بوده اند اما فارسی می گفتند و مردم نیز آنان را فارس می دانستند. مهم ترین تاثیر این ذهنیت و خود کوچک بینی بر روی زبان و فرهنگ اقوام خود را نشان داد. فقر مادی و عقب ماندگی بافت ایلیاتی و عشیره ای، بی سوادی و ... و کرد بودن آنها ( داشتن زبان و هویت متفاوت ) موجب گردید تا خیلی زود آنان اعتماد به نفس خود را از دست بدهند و در مقابل آنان خود را بسیار کوچک و محقر دیدند و برای گریز از این تحقیر در صدد برآمدند تا از هویت خویش نیز فرار کنند و به همین دلیل نیز آرام آرام ابتدا با اطرافیان حاکم و بعد نیز با دیگران شروع به سخن گفتن به زبان فارسی کردند. قطعاً کسانی که بخواهند با زبانی غیر از زبان مادری خود سخن بگویند قادر نخواهند بود بدون لهجه و یا تداخل برخی واژه ها از عهده ی این کار برآیند به همین دلیل نیز کردهای کرماشان وقتی فارسی می گفتند با لهجه ای خاص جملات را ادا می کردند و بسیاری از واژه های کردی به جای آن دسته از کلمات فارسی که نمی دانستند به کار می برند. ( گل = خرگ، کشیدن = کراندن و ... ) و یا برخی کلمات که وجه تشابه با فارسی داشت مثل ( آب = آو، کتاب = کتاو و ... ). همان گونه تلفظ می کردند که در زبان مادری بود. و از همین جا نطفه ی این ذهنیت ناخوشایند که فارس را مترادف با مکنت داشتن، با فرهنگ و پیشرفته بودن بسته شد و کرد نیز با عقب ماندگی، دهاتی گری، بی سوادی و مسکینی مترادف گردید و بدین سان نسل تحقیر شده و خود کوچک بین به خاطر تظاهر به آن ویژگی ها و اینکه خود و خانواده را فارس نشان دهند، شروع به سخن گفتن به زبان فارسی با فرزندانشان کردند.

البته با همان لهجه و استفاده از واژه های کردی و اینگونه شد که نسل بعدی تعداد اندکی در خانه به همان فارسی دست و پا شکسته که به فارسی کرمانشاهی موسوم شده بود سخن می گفتند. بعد از انقلاب مشروطه و سپس اضمحلال قاجار و روی کارآمدن رژیم پهلوی برتری طلبی فارسی و تلقین برجستگی آنان و تحقیر دیگر اقوام شدت گرفت و با توجه به ایجاد نظام کاملاً متمرکز ابزار دیگری در اختیار حکومت برای ذوب نمودن سایر زبان ها در زبان فارسی قرار گرفت و حذف سایر زبان های غیر فارسی بر اساس یک سناریو و سیاست برنامه ریزی شده در دستور کار قرار گرفت.

اسناد ی از طرحی ویژه در رادیو و تلویزیون عصر پهلوی در دست است که نشان می دهد بر اساس یک برنامه می بایست سالیانه 2000 واژه ی فارسی جایگزین واژه های کردی که به علت هم خانوادگی سهل التغییر تر بود گردد ( و البته در سایر زبان های ایرانی ). به علاوه زبان فارسی به عنوان زبان رسمی در مدارس، مجامع، مکاتب و ... به تنهایی به کار می رفت و از تدریس و نوشتن و حتی سخن گفتن در این جامعه با زبان های غیر فارسی ممانعت به عمل می آمد یا در مسیر ترویج و توسعه ی آن کارشکنی می شد. اگر رادیو و تلویزیون برنامه های کوتاهی به زبان کردی اجرا می کردند. در این راستا سیاستی طراحی شده بود تا به جای واژه های اصیل بومی لغات فارسی جایگزین شود. این سخن گفتن تا آنجا مضحک بود که فارس زبانان می فهمیدند اما کردهایی که فارسی نمی دانستند از درک بسیاری از واژه های آن عاجز بودند، در مدارس نیز برنامه هایی طراحی می شد که به تدریج حذف زبان مادری را به دنبال داشت و البته خود کوچک بینی و غیره برتر بینی که باعث می شد فارس بافرهنگ و دارا و کرد بی فرهنگ و ندار جلوه کند، در این زمان شدت بیشتری گرفته بود و در مدارس نیز ترویج می شد.

همه ی این عوامل دست به دست هم داد تا گویش ساختگی فارسی کرمانشاهی که شکل گرفته بود و باید آن را به راستی دستاورد تحقیر و خودباختگی دانست به سرعت ترویج شود و جز مردم حواشی شهر و روستاها کسی به کردی به ویژه با فرزندانش سخن نگوید و به خاطر پایین نیامدن شان و اعتبارشان از معرفی هویت واقعی خویش گریزان باشند. متاسفانه این موضوع به نسل های دیگر نیز منتقل شد و هر نسل که می گذشت وضعیت تاسف بارتر می شد تا اینکه حتی روستا نشینان نیز با فرزندان خود فارسی می گفتند  آن  هم فارسی ای که جز برانگیختن تمسخر و مضحک جلوه کردن بهره ای دیگر نداشت.

با تشکر از: مجتبی محمدی کارشناس رشته اقتصاد دانشگاه رازی کرمانشاه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد